سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خادم اهل بیت - متن سخنرانی و روضه استاد حاج مهدی توکلی


مقدمه

امروز مصادف است با ایام رحلت حضرت ام البنین سلام الله علیها، سیزدهم جمادی الثانی سال 64. سه سال بعد از واقعه عاشورا روح بلند و مطهر ایشون به ملکوت اعلی پیوست. بخاطر این امروز راجع به مادر عباس صحبت کنم و یک جمله ای عرض کنم خدمت جوونها و اون اینکه اگر مادر کسی رو احترام کنند پسر خوشحال میشود و اگر به مادر کسی بی اعتنایی کنند پسر ناراحت می شود. الان شما هم اینطوری هستید. اگر به شما بگویند مادر شما رفته فلان جا و عزت و احترام به او گذاشته اند شما خوشحال می شوید. و اگر بگویند به مادر شما بی اعتنایی کرده اند خیلی ناراحت میشوید. این مادر ماست، چه برسد به کسی که مادری همچون ام البنین داشته باشد. بخاطر این جوونها امروز اگه شما مادر عباس رو احترام کنید عباس خوشحال می شود. امروز همت کنید و هرچه مایه دارید امشب بگذارید. بگید عباس ما بین مادر تو و مادر حسین فرق نمی گزاریم. برای مادر حسین فاطمیه میگیریم و مادر تو را هم تکریم می کنیم.

شان و منزلت حضرت ام البنین سلام الله علیها

در یک کتابی خواندم که 3 نفر از کربلا آمدند به مدینه و یک روز به قبرستان بقیع رفتند. در قبرستان بقیع صدها شخصیت مدفون هستند. از جمله امامان. اینها تک تک به شخصیتها سر می زدند و فاتحه می خوانند تا اینکه خسته شدند. یکدفعه رسیدند به قبر خانم و یک نفر از آنها گفت این قبر خانم ام البنین است. آنهایی که رفتند میدانند. هر کسی سراغ قبر فاطمه می ره و پیدا نمی کنه، سر مزار ام البنین سلام الله علیها می رود و حرفهای نگفته رو به ام البنین می گوید. 2 نفر از آنها می روند که سر مزار برای حضرت فاتحه بخوانند، اما یکی از آنها خسته می شود و میگوید ما نمیتوانیم سر مزار همه برویم. اینجا این همه شخصیت هست. من می روم به خانه و استراحت میکنم. اما 2 نفر دیگه به مزار ام البنین می روند. فردا صبح که از خواب بیدار میشوند می بینند نفر سوم که همراه آنها نیامد خانه نیست. میگویند شاید رفته است بیرون چیزی بخرد و بیاید. آخر خیلی معطل میشوند و می بینند آمد. اما انقدر گریه کرده که چشمانش باد کرده است. از او می پرسن چی شده؟ میگوید دیشب خواب دیدم برگشتم کربلا و رفته ام تا کنار قبر عباس زیارت کنم. ناگهان دیدم یک خادمی آمد و گفت حضرت عباس تشریف آورند و گفته اند که تو را راه ندهیم. گفت من خیلی حضرت عباس رو دوست داشتم. هر چی اصرار کردم گفتند ما مامور هستیم و حضرت فرمودند که شما رو راه ندیم. پرسیدم چرا؟ من چکار کرده ام؟ گفت این آقا مادر من رو بی اعتنایی کرده و حرمت نزاشته و از چشم من افتاده است.

ام البنین علیه السلام (باب الحوائج)

هم عباس باب الحوائج است و هم مادرش. در یک مکاشفه ای حضرت عباس را دیدند که به ایشان گله کرده اند که ما حاجت داریم و حاجت هایمان برآورده نمی شود و ایشان فرمودند متوسل شوید به مادرم ام البنین. از حضرت ام البنین کربلا بخواهید و اگر مشرف شدید بگویید من به نیابت از ام البنین آمده ام.

در یک کتابی خواندم آیت الله سید محمد روحانی که ساکن نجف بود چون موضوع باب الحوائجی حضرت ام البنین را میدانست، هر وقت حاجت داشت میگفت یک نفر رو نایب میکنم که برود و به نیابت از حضرت ام البنین کربلا را زیارت کند. می گفت شب نشده حاجتم برآورده می شد.

آیت الله سید محمود شاهرودی که یکی از مراجع عظام تقلید بود میفرمودند، من هروقت حاجت داشتم 100 تا صلوات هدیه میکردم به حضرت ام البنین و حاجتم برآورده می شد.

یک ختمی هم هست که خیلی مجرب است و این است که 4 شب جمعه به این صورت که شب جمعه اول تا سوم 3 بار سوره یاسین و شب جمعه چهارم یک بار سوره یاسین و جمعا 10 سوره یاسین از طرف حضرت عباس هدیه کنید به مادرش ام البنین. 

سفره ام البنین همه خیلی مجرب است که کسی حاجت داشته باشد و برای ام البنین سفره بندازد و یا کسی رو سیر کند از طرف ام البنین

وراثت

یک جمله بگویم و این درس است. میگویند در شخصیت انسان چند عامل موثر است که یکی از آنها وراثت است. وراثت در زبان ساده این است که اولاد صفات پدر و مادرش را ارث میبرد. اولاد بازتابی از صفات پدر و مادرش است. پیغمبر میفرمودند الشقی الشقی فی بطن امه و السعید السعید فی بطن امه. امیرالمومنین در رابطه با ابن ملجم فرمودند، پدر او به مادرش نزدیکی کرد در حالی که مادر او در حال حیض بود و نطفه ابن ملجم تشکیل شد و او قاتل امیرالمومنین شد.

اثر خوراک در شخصیت انسان

پسر شیخ فضل الله نوری طناب دار رو به گردن پدرش انداخت. بعد هم میگفت کف بزنید و بالای جنازه کف می زدند. یک بار یک نفر از او پرسید چرا پسر تو انقدر ناخلف است؟ گفتم چون وقتی به دنیا آمد ما نجف بودیم و مادر او شیر نداشت و ما دایه گرفتیم و چند ماه به این شیر داد و بعدا فهمیدم این دایه ناصبی و دشمن اهل بیت بوده است و یک مدت که از او شیر خورد روی او اثر گذاشت. یعنی خوراک هم در شخصیت انسان اثر دارد.

تربیت اولاد از انتخاب همسر است

قسمتی از زیارت نامه امام حسین این است که میگوییم اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه، والارحام المطهره. لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها. ولم تلبسک من مدمهمات ثیابها یعنی ما شهادت میدیم که تو یه پارچه نور بودی که توی رحم های پاکیزه قرار گرفتی. مگر هر رحمی میتواند نور حسین را حمل کند و صلب های شامخ که صلب امیرالمومنین بوده و این میشه امام حسین. بخاطر این تربیت اولاد از انتخاب همسر است.

آیت الله دستغیب یک کتابی دارند به نام مظالم. قدیمها افرادی بودند که شغل آنها مشکچی بود. مشک هاشون رو پر از آب می کردند و می فروختند. پسر آیت الله میرود سوزن میزند و مشک یکی از این مشک ها رو پر میکند. وقتی آیت الله از مسجد بیرون می آید مشک چی به او میگوید خسارت من رو بده. میرود خانه و به همسرش میگوید چکار کردی که بچه همچین کاری کرده؟ میگه خوب فکر کن دنیا بی حکمت نیست. خانومه میگوید وقتی من حامله بودم انار هوس کردم و چون پول نداشتم بخرم یک سنجاق از پیرهنم باز کردم و زدم به انار یک انار فروش. این سوزن آب انار گرفت و من خوردم. مادر هرکاری در دوران بارداری میکند روی بچه اش اثر می کند.

اثر دائم الوضو بودن و شیردهی

آیت الله العظمی بروجردی در سن چهل سالگی مرجع تقلید جهان شد. به مادرش تبریک گفتن . گفت من از او بیشتر از این توقع داشتن. چون زمانی که باردار بودم دائم الوضو بودم و از هیچ غذایی نخوردم مگر اینکه مطمئن بودم این غذا پاکیزه است و به جای لالایی در گوش او کمیل خواندم. نگاه کنید که یکی با نغمه دعا و قرآن بزرگ می شود و دیگری با نغمه موسیقی. کدام یک عاقبت به خیر تر هستند؟ بخاطر این میگویند در گوش بچه اذان بگید تا اول با صدای خدا آشنا بشه.

علم نصب شناسی و انتخاب ام البنین

وقتی فاطمه از دنیا رفت، امیرالمومنین عقیل را صدا زد. گفت عقیل تو نصب شناسی، یک زنی برای من انتخاب کن که اجدادش همه شجاع و دلیر باشند. گفت چطور؟ گفت میخواهم یک بچه ای داشته باشم که کربلا حسین رو یاری کند. عقیل گفت اینی که شما میخواهی فاطمه بنی کلاب است. از پدر به چند پشت شمرد و گفت برای اینها سرنیزه ها اسباب بازی بود. و از مادر هم به چند نسل شمرد و گفت آنها هم شجاع و دلیر بوده اند. امیرالمومنین پسندیدند و گفتند عقیل برای من برو خاستگاری. عقیل هم با پدر او مطرح کرد و او گفت دختر من یک بچه روستایی است. او چطور وارد خانه ای شود که خاندان وحی هستند و ملائکه آنجا رفت و آمد دارند؟ عقیل در جواب گفت اینها رو امیرالمومنین میدانه و من رو فرستاده. پدر گفت من با فاطمه مطرح میکنم و جواب میدم. وقتی با ام البنین مطرح کرد، ایشون برق شعف از چشمانش بلند شد و گفت میروم خانه امیرالمونین اما به عنوان کنیز. می روم به این خانواده خدمت کنم. بعد از مدتی جایگاه رفیعی در خانه امیرالمومنین پیدا کرد.

روضه

وقتی ام البنین خانه علی آمد اسم اصلی او فاطمه بود. علی هرجا صدا میزد فاطمه (به اسم خودش اورا صدا میزد) دل بچه ها می شکست. یک روز آمد خدمت امیرالمومنین و گفت علی جان من در قبیله مان یک کنیه ای دارم که من رو به این کنیه صدا میزنن. به من می گویند ام البنین. امیرالمومنین فرمودند چرا تو را به اسم صدا نزنم؟ گفت شما به من میگی فاطمه، بچه ها دلشون می شکنه و یاد مادرشون می افتند. امیر المومنین قبول کردند و ایشون رو ام البنین خطاب کردند و دیگه رو زبون ها افتاد ام البنین. اما یه روز هم تو مدینه به زنها میگفت دیگه به من ام البنین نگید. من اون موقع ام البنین بودم که چهار پسر داشتم. می اومد کنار بقیع و چهار صورت قبر میکشید و گریه میکرد. میگفت عباس شنیدم عمود آهن به سرت زدن. شنیدم دست هات رو تکه تکه کردن. اما من برای شما گریه نمی کنم. من برای اون آقایی گریه می کنم که مادر نداشت ... و صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوه 



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 9:12 عصر روز جمعه 98 مرداد 4


صلی الله علیک یا ابا عبدالله

امروز میخوام ببرمتون در خونه سه ساله امام حسین ع:

یه جمله میگم، روضه من امشب این باشه. من این روضه ها رو هم کم میخونم. یه وقت دختر گم میکنی، یه وقت پسر گم می کنی. دختر ناموسه. دختر گم کردن خیلی سخته. یه وقت میگی پسرم گم شده. یه وقت دخترت رو روز گم میکنی، یه وقت نصفه شب. به خدا سرت بیاد دیوونه میشی. فقط میدویی و میگی دخترم نصفه شب گم شده. حالا بگردی و بدویی تو بیابون. وقتی پیداش میکنی یه سیلی میزنی و میگی منودیوونه کردی. بیچاره شدم تو بیابون. حالا اگه یه غریبه بیاد این دختر رو پیدا کنه. زجر بیاد. انقدر تو این بیابون این زجر دوید. من معذرت میخوام. وقتی پیداش کرد موهاش رو گرفت از زمین بلندش کرد. من یه جمله میگم. این بچه رو آورد پرت کرد تو دامن زینب. تا اومد بغل عمش گفت عمه دیگه منو گم نکنی ها. من دیگه طاقت ندارم.

بازم بگم: 

راوی گفت دیدم خیمه ها آتیش گرفته و یه دختر 4 پنج ساله ای هم دامنش آتش گرفته. می دوه تو این بیابون و آتش گر میگیره. راوی گفت دلم سوخت میرم آتشش رو خاموش میکنم. گفت اسبمو تاختم همینکه بهش رسیدم ترسید. دستش رو گذاشت روی سرش گفت السلام علیک ایها الرجل. این یعنی چی که دستت رو بگذاری روی سرت سلام کنی؟ یعنی اینکه دیگه نزن. من طاقت ندارم. گفت از اسب پیاده شدم و آتیش رو خاموش کردم. گفت مرد عرب آب همرات هست؟ گفت خیلی برام تازگی داشت ببینم بچه ای که 3 روزه آب نخورده با آب چه می کنه؟ گفت یه ظرف آب بهش دادم. تا آب رو بهش دادم گفت گودال کدوم طرفه. گفت آخه بابام تا آخرین لحظه میگفت جگرم. آه . بابای منو تشنه کشتن.....

 



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 12:53 عصر روز جمعه 95 آبان 14


شب دهم محرم

موضوع مبحث: آثار و برکات اطاعت و بندگی خداوند 

یکی از آثار اطاعت و بندگی خداوند این است که آدم رو محبوب دلهای دیگران میکنه. چون آدمی فطرتا دوست داره که عشق بورزه و بهش عشق بورزن.

قرآن می فرماید که یکی از امتحانات سختی که خداوند در مورد حضرت ابراهیم به کار برد این بود که نود سالش بود و صاحب فرزند نمی شد و خدا یک اولاد در این سن به ایشون داد. اسمائیل شیر خوار بود و خدا به اسماعیل گفت که با هاجر این بچه رو بیار تو این بیابون لم یزرع که امروزه همین مکه است. مکه هیچ سکنه نداشت و هرچه چشم کار می کرد بیابون بود. گفت اینا رو بیار اینجا بزار و خودت برو پیش اون یکی خانمت تو بیت المقدس که ساره بود. این مادر و پسر رو آورد و در این سرزمین رها کرد و رفت که چشمه زمزم شد و قصه اش رو می دونید. بعد در قرآن میگه که وقتی داشت با اینا وداع می کرد و می رفت اشک تو چشماش جمع شد ولی پای این امتحانات ایستاد. گفت رب انی اسکنت ذریتی بواد غیر ذی زرع. گفت امر کردی که من زن و بچم رو بیارم جایی که نه آب داره و نه گیاه داره و اینا رو اینجا اسکان بده و من اینکار رو کردم و نماز اقامه کنم. چون هدفشون اقامه نمازه. ظاهرا به نظر می یاد که اگر انسان بخواد رو به معنویت بکنه باید از زرق و برق دنیا خودش رو تهی بکنه. مکه هم همینطور است. میگه اگه میخواهید اعمال رو انجام بدید 2 تا پارچه به خودتون ببندید. بعد هم بیاین تو بیابون. مثلا در شب مشعر خاک است و معنویت در آنجا گل میکند. قدیمها چراغ هم در معشر نبود و نور مهتاب بود و خاک و خدا. و چه حالی .داره اون شب. و این معنویت به خاطر اینه که انسان به زرق و برق دنیا پشت می کند. سپس در قرآن آمده فجعل افئده من الناس تهوی الیهم. یعنی خدایا یه دلهایی رو از مردم دیوونه اینها کن. و اینکه میبینید محبت امام ها تو دلهاست، یکیش بخاطر اون فداکاری حضرت ابراهیم است و دعایی که کرد. گفت خدایا ذریه ام رو آوردم و تو این بیابون لم یزرع گذاشتم، بخاطر این ذریه من رو محبوب دلها کن. الان جوونها از این هیات به اون هیات و تو سر و سینه شون رو میزن و گریه میکنن. کی این محبت رو انداخته تو دل اینها؟ همون دعای فجعل افئده من الناس تهوی الیهم. سیر هم نمی شن. آقای سازور میگفت من پای عشق اینها کم آوردم. اینها میزنن و من می برٌم. در عملیات هم مجتبی باقری می گفت دیدم یکی تو عملیات پوتین هاش رو در آورده و میدوه و میگه بس که دویدم عقب قافله، پای مرا... اصلا عشق دیوونه اش کرده و میگه چرا بچه های امام حسین اونجوری باشن و من با پوتین باشم و یه خار هم تو پاهام فرو نرود. شاید شما اسم اینها رو بزاری جنون و من هم بزارم جنون. اما میخوام بگم عشق امام حسین دیگه به جنون کشیده بعضی ها رو. مقدار عشق از طاقت روح بیشتره. یعنی روح دیگه نمیتونه این عشق رو طاقت بیاره. ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا حنیفا مسلما. اون موقع میگه نه یهودی بود و نه نصرانی بود و بخاطر این ابراهیم رو بنیانگذار توحید لقبش دادن. این میگه دلهای مردم رو شیفته ذریه من کن. چون اینها میخواستن آبرو رو هم خرج خدا کنن. حسین این محبت رو مگه خرج خدا نکرد؟ جایی ایراد دارد که شما محبوب دل مردم بشی و اون رو خرج دنیات کنی. پیغمبر میگفت لا اسئلکم علیه اجرا یعنی من از شما هیچ پاداشی نمی خواهم. الان چقدر جوون رو محبت امام حسین داره هدایت میکنه.

داستان رسول ترک: رسول ترک رو ببینید که از کجا می آوردش به کجا؟ ... کتاب رسول ترک منزل ما هست. این لات بود. باج بگیر بود. تلکه بگیر بود تو بازار. چقدر نوچه داشت و بسیار گردن کلفت بود. عکسش هم هست که الان هم نگاه کنید اصلا میترسید از همچین چهره ای. شاید بیش از 2 متر قد داره و شونه های ستبر. همه بازار ازش میترسیدن. اما امام حسین هم دوست داشت. یه روز اومد یه تکیه ای، اهل اون هیات شرمشون اومد که رسول ترک اومده تکیه اونها. گفتن این لاته باج بگیره و بدآموزی داره و جوونها رو به راه بد میکشونه. هرکی هم ببینه رسول ترک میاد تکیه ما دیگه نمیزاره بچش بیاد اینجا. میگه اونجا محل لات هاست و باج بگیرهاست و نمی ریم اونجا. اومدن به مدیر هیات گفتن آقا شما مدیر شدی که نباید فقط ریاست کنی. باید بری جلوش رو بگیری و ازشم نترسی و بهش بگی من راضی نیستم تکیه ما بیای. هیچ کس راضی نیست بیای. برو یه تکیه دیگه. این همه هیات تو این شهر هست. هیچ کس جرات نمی کرد بهش حرف بزنه. اصلا یه هل میداد شاید یارو سه بار کله ملق می زد. چطور میشه به یه همچین آدم بی کله ای همچین حرفی بزنه. مگه تکیه مال کسی هست؟ مگه حسین مال کسی هست؟. اما مدیره رفت اینو گفت و گفت آقا رسول میخوای ناراحت هم بشی یا نشی من اینو میگم. شما تکیه ما نیا. شما که میای اینجا هم برای جوونها بد آموزی داره و هم مردم دیگه نمی زارن بچه هاشون بیان اینجا. پرچم امام حسین از رونق می افته. یخورده سرش رو انداخت پایین. گفت اِ بیام تکیه اینجا از رونق می افته؟ برو بیاش از بین می ره؟ گفت آره همینطوریه. برو ببین پشت سرت چی میگن. میگن رسول ترک خواست اینجا بره بچه هاتون رو نفرستین. گفت عجب، پس من از فردا نمی یام. گفت خوب برو یه تکیه دیگه. گفت نه چون من میخوام پرچم امام حسین رونق بگیره. ببینید آقایون. جوان مردی رو ببینید. حالا یکی نمیتونه منبر بره یا مداحی کنه یا قرآن بخونه، حاضر نیست هیچ رقمه جاش رو به یه نفر دیگه بده. میگه من تا آخر باید بیام. یکی صدا نداره حاضر هم نیست جاش رو بده به یه جوون. رفت خونش نشت و گفت من دیگه خونه می شینم چند تا یا حسین میگم و اشک می ریزم. قهر کرد و رفت. هنوز سحر نشده بود که رئیس هیات اومد در خونه رسول ترک. یعنی هنوز اذان صبح نگفته بودن. در زد رسول از خواب بیدار شد. گفت این موقع شب. صبح می اومدی. گفت نه دیگه طاقت نیاوردم تا صبح صبر کنم. گفت چطور؟ گفت من آرزو دارم کربلا برم و نرفتم. مدیر هیات گفت دیشب خواب دیدم کربلا هستم. اومدم که وارد شم دیدم یه خادمی اومد جلو من رو گرفت و گفت صاحب این قبر گفته این آقا حق نداره پاشو تو این حرم بزاره. گفتم چرا؟ من که رئیس هیات هستم. این همه زحمت میکشم و از جان و مالم خرج می کنم. گفت نه، اون سگ ما رو از خونمون بیرون کرده. سگ ما رو! بعد مگه تکیه مال اونه؟ امام حسین هر کی رو بخواد جواب میکنه دیگه. اگر نخواد شما بیاید مگه براش کاری داره. من نباید بگم شما نیا که. الان امام حسین دوست نداشت شما بیاید. قلبت دست امام حسینه و همین رو برش می گردونه. میگی حالا امروز خسته ام. فردا صبح می رم و نگهت می داره تو خونه. مگه برای امام حسین کاری داره؟ اینایی که اومدن یعنی امام حسین هنوز باهاشون کار داره. یه شب گفتم که معلومه هنوز با ما آشتیه. هنوز با ما کار داره. وگرنه شما میدونید خیلی با ما بودن الان اصلا هیات نمی یان. کی اینا رو ردشون کرده؟ همین امام حسین ردشون کرده است. دیگه نمی یان. یا مقلب القلوب. اونی که دلها دستشه، میگه مگه خونه تو بوده بیرون میکنی؟ الان اینجا خونه آقای نعمتی نیست. وقتی پرچم زد، خونه حضرت زهراست. بله حالا فردا شب بیاید، خونه آقای نعمتیه. هرکی پرچم زد و در خونش رو باز کرد یعنی اینجا خونه حضرت زهراست. من اینجا رو دادم برای حضرت زهرا. اینو که گفت این رسول ترک ترکید. گفت عجب. دیگه کاری نمیکنم اربابم بیاد منت شما رو بکشه. دیگه کاری نمیکنم اربابم بیاد جلوی شما گردن کج کنه منو راه بدید. حسین برای من میاد رو میندازه. توبه کرد. شما برید تو این کتاب بخونید به کجا رسید. کارش به جایی رسید که حاج شیخ رضای سراج هرجا منبر داشت زنگ میزد به رسول ترک میگفت بیا اینجا بشین. جایی هم که می رفت انقدر مجلس گرم میشد که دیگه نمیشد جمعش کرد. میگن یکی از منبری های بزرگ بعد از نماز ظهر تو ماه رمضون منبر رفت تو مسجد حاج عزیز الله و گفت اینجوری نیست که مشکی بپوشی و هر کاری بکنی. اینجوری نیست پیرهن مشکی بپوشی و هرگناهی بکنی و شروع کرد آیات عذاب رو خوند. کی؟ بعد نماز ظهر و عصر. این وقتی صحبت هاش تموم شد رسول ترک بلند شد و گفت من یه سوالی ازت دارم. تو اینهایی که گفتی مگه عباس اونجا مرده که ما لنگ باشیم؟ آقا میگن اینو یه جوری گفت که تا اذان مغرب مردم داشتن اونجا گریه می کردن و نمی رفتن افطار. گفت پس تو بگو اونجا عباس چکار میکنه که سینه زن امام حسین لنگ باشه؟ عاشق های امام حسین اونجا لنگ باشد؟ از عرفای بزرگ شد. چقدر از اینها رو امام حسین آورده و با خدا آشتی داده؟

وقتی امام حسین متولد شد قنداقه اش رو دادن رسول خدا. انقدر گریه کرد. قبلش براش گریه کردن، ولادتش گریه کردن. شهادتش گریه کردن. تا خدا خدا هست براش گریه کردن. ان شاء الله تو بهشت هم جمع میشیم برای حسین ابن علی گریه می کنیم. چونه حسین رو می برد بالا و زیر گلوش رو می بوسید. فاطمه زهرا گفت یا رسول الله. هر کی صاحب نوه می شه شادی می کنه. گفت نه چون این حسابش با نوه های دیگه فرق می کنه. گفت چطور؟ گفت آخه این بچه رو بین دو نهر آب با لب تشنه سرش رو از بدنش جدا میکنن. مادر چی میگه؟ گفت یا رسول الله آدم با چه دلخوشی بچه اش رو بزرگ کنه؟ بچه بزرگ کنه بره زیر سم اسب؟ بچه بزرگ کنه سر از بدنش جدا کنن؟ خدا راجع به حضرت زهرا میگه وضعته امه کرها و حملته امه کرها. یعنی حملش هم میکرد کراهت داشت. یعنی با رغبت حمل نمی کرد. می اومد می گفت یا رسول الله من نمی دونم این بچه ای که تو رحم منه چیه؟ گفت چطور؟ گفت از وقتی که حامله شدم هرچی آب میخورم عطشم برطرف نمی شه. بی بی هر چی آب می خورد این بچه می گفت تشنه ام. بعد هم که متولد شد هر چی آب به امام حسین میداد تشنه بود. شب ها کوزه بالای سرش می زاشت. هر شب. مادر بچه هاش رو می شناسه. وقتی هم که از دنیا می رفت امیرالمومنین رو صدا زد و یکی یکی خصوصیت های بچه هاش رو میگفت. مثلا میگفت حسن غصه هاش رو توخودش می ریزه. هوای حسن رو داشته باش. دق نکنه. زود پیر نشه. چون حسن ابراز نمی کنه. بعد میگفت حسین شب ها تشنه می شه. آب بالای سرش بزاری ها. گاهی می گفت من نمی دونم یا رسول الله گاهی این بچه از توی رحم صدا می زنه انا الغریب. گاهی هم صدا می زنه انا المظلوم. اما رسول الله گاهی یه چیزی می گه جگرم می سوزه، گاهی صدا میزنه انا العطشان. این کی است آخه این بچه. وضعته امه کرها و حملته امه کرها. پیغمبر فرمود که دخترم خون حسین تو درخت دین رو تقویت میکنه. بعد گفت حسین تو انقدر آدم ها رو میاره با خدا آشتی می ده. علم هدایته. مصباح الهدی و سفینه النجاه. تو دنیا چقدر رو هدایت میکنه. تو آخرت چقدر رو شفاعت میکنه. چقدر به برکت حسین تو با خدا آشتی میکنن. صاحب بارگاه میشه. از همه جای دنیا آرزو میکنن یه شب تو بارگاهش باشن. تو آرزو نداری یه شب کربلا باشی؟ خدایا داغ کربلا رو به دل ما نزار. انقدر گفت تا بی بی گفت راضی شدم. اما رسول الله یه سوالی ازتون دارم. آیا اون موقع که شهید می شه شما هم باهاشون هستی؟ گفت اگه من بودم که غریب نبود. گفت علی هست؟ گفت اگه علی بود که غریب نبود. گفت من هستم؟ گفت اگه تو بودی که غریب نبود. گفت پس کی برای حسین من گریه می کنه؟ کی براش اقامه عزا می کنه؟ پرده رو کنار زد پیامبر. شماها رو نشون داد. گفت مردهاشون میان در آخر الزمان مثل زن جوون از دست داده جیغ میکشن. نعره میکشن. بخدا من میخوام بگم زن جوون داده هم اینجوری گریه نمیکنه. من زن جوون داده هم دیدم آخه. بی بی ما چکار کرد؟ بی بی جان میری امشب به داد زینب برسی؟ بی بی جان می ری دخترت رو مدد کنی؟ شما خسته ای ولی هرچی خسته باشی زینب از شما خسته تره. یه چیزی شما شنیدی اما اون دیده. شنیدن کی بود مانند دیدن. تا این ها رو براش گفت گفت راضی شدم. تا اینها رو گفت دستهاش رو آورد بالا گفت خدایا نصف عبادت هام رو به گریه کن های حسین می بخشم. فاطمه شما رو برد بین در و دیوار شریک کرد. گفت اون خونی که بین در و دیوار ریخته شد اونهایی که برای حسین ابن علی گریه میکنن شریکن. رونق این مجالس اینا هستن. بعد 1400 سال میگی حسین و نعره میکشی بخاطر اینه که خون فاطمه داخلشه. اون بچه ای که بین در و دیوار سقط شد داخلشه. علی هم دستش رو بلند کرد و گفت منم ثواب نصف عبادت هامو می بخشم. ضربه علی فی یوم الخندق، افضل من عباده الثقلین. اون محاسن خضاب شده امیر المومنین توشه. تو همین جلساته. پیغمبر هم گفت منم نصف عبادتهامو می بخشم، امام حسن هم سنش کم بود اما همینو گفت. ارباب ما هم شما رو تو کربلا شریک کرده. نصف کربلا مال گریه کناشه. خداوند جبرئیل رو فرستاد گفت خدا سلام می رسونه میگه شما بیشتر از من حسین رو دوست ندارید، کریم تر از من هم نیستید، هرچی شما بدین، من چند برابرش رو می دم به اونهایی که برای حسین گریه می کنن. مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز، ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست. خیلی مجلس رسمیه قدر خودت رو بدون. هرجا مجلس تشکیل می شه امام حسین از ساق عرش اون مجلس رو نظر میکنه. الان زیر نظر امام حسین نشستی. یه خورده که میگذره مادرش فاطمه رو صدا میکنه. میگه اینا الان مدتی نشستن و دارن برای من گریه میکنن. یخورده دیگه که میگذره امیرالمومنین هم میاد. رسول خدا هم میاد و امام حسن هم میاد. 5 تن جمع میشن و امام حسین میگه من دعا میکنم و شما آمین بگین. یکی از چیزهایی که اینجا گیرت میاد، حسین ابن علی دعا میکنه و فاطمه آمین میگه. همه چی اینجاس.

متن روضه:

جوونها کمک کنین زینب رو امشب. امشب شب سختی برای زینب. دیشب عباس پاسداری می داد، امشب زینب. بمیرم براش. دور خمیه ها میگشت. دیشب عباس سیاهی دید و همش اخطار میداد توقف کن. من عباسم. تهدید کرد. دید اصلا اعتنا نمی کنه. یخورده جلو اومد دید خواهرش زینبه. گفت خواهرم چرا نخوابیدی؟ من پاسداری میدم شما بخوابی. گفت عباس کاری باهات دارم. فوری از اسب اومد پایین. گفت عباس شنیدم برات امان نامه آوردن؟ شب بیست و یکم ماه رمضون یادته عباس. یادته عباس امیر المومنین دست حسین رو گرفت گذاشت تو دست تو گفت یه چیزی میگم آویزه گوشت کن. تو پسر منی اما حسین پسر فاطمه است. کربلا پیش فاطمه منو شرمنده نکنی ها. امشب کی پاسداره؟ امشب زینب. تو این خیمه نیم سوخته. این زن و بچه کتک خورده. اینا رو خواب کرده و داره دور خیمه پاسداری میده. دید یه سیاهی داره جلو میاد. گفت سیاهی جلو نیا اینا دیگه طاقت تازیانه ندارن. تازه خوابشون برده. چیزی هم تو خیمه ها نمونده غارت بشه. همه غارت شد. دید اعتنا نمیکنه. یوقت دید مادرش زهراست. آه. تا یه آشنا دید اومد بغل کرد. صورتش رو گذاشت رو سینه مادر. گفت مادر جات خالی بود غریب گیر آورده بودن. شمشیر دار با شمشیر می زد. نیزه دار با نیزه می زد. اینایی هم که هیچی نداشتن سنگ می زدن. گفت دخترم کجا جام خالی بود؟ منم وایساده بودم. منم بالای گودال می دیدم.

باز بگم:

یخورده شب گذشت گفت کلسوم بیا این بچه ها رو بشمریم. 84 تا زن و کودک بودن. شمردن دیدن 2 تا کودک کمه. یوقت شما پسر گم می کنی، یوقت دختر گم می کنی. دختر ناموسه. یوقت روز گم میکنی. یوقت شب میکنی. یوقت یه جای امن گم میکنی، یوقت تو صحرای کربلا گم میکنی. خدا میدونه این دوتا خواهر چقدر دویدن. آخر دیدن این دوتا خواهر زیر یک بوته دست ها رو انداختن گردن هم و جان به جان آفرین تسلیم کردن.

بازم بگم:

راوی گفت دیدم خیمه ها آتیش گرفته و یه دختر 4 پنج ساله ای هم دامنش آتش گرفته. می دوه تو این بیابون و آتش گر میگیره. راوی گفت دلم سوخت میرم آتشش رو خاموش میکنم. گفت اسبمو تاختم همینکه بهش رسیدم ترسید. دستش رو گذاشت روی سرش گفت السلام علیک ایها الرجل. این یعنی چی که دستت رو بگذاری روی سرت سلام کنی؟ یعنی اینکه دیگه نزن. من طاقت ندارم. گفت از اسب پیاده شدم و آتیش رو خاموش کردم. گفت مرد عرب آب همرات هست؟ گفت خیلی برام تازگی داشت ببینم بچه ای که 3 روزه آب نخورده با آب چه می کنه؟ گفت یه ظرف آب بهش دادم. تا آب رو بهش دادم گفت گودال کدوم طرفه. گفت آخه بابام تا آخرین لحظه میگفت جگرم. آه . بابای منو تشنه کشتن.....



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 5:8 عصر روز جمعه 95 مهر 16


 

امام حسین در شب عاشورا فرمودند کریمان کمی صبر کنید. از مرگ نترسید. مرگ پلی است که شما رو از رنج ها و سختی های دنیا نجات میده و به نعمت های دائم می بره. آیا کسی هست که کراهت داشته باشد او را از زندان به قصر ببرند. امام صادق فرمود بعد از این جمله آنچنان امام اصحاب رو مست کرد که انگشت خود را باز کرد و اصحاب جایگاه خودشان رو در بهشت دیدند. حبیب ابن مظاهر اون شب از شدت شادی با همه شوخی میگرد. با یک نفر شوخی کرد و اون طرف بهش گفت امشب شب شوخی کردنه؟ حبیب گفت چند ساله منو می شناسی؟ گفت بیش از پنجاه سال. گفت آیا تا حالا دیده بودی من با کسی مذاح کرده باشم؟ گفت نه. گفت من امشب شوخی نکنم کی کنم؟ مگه ما تا دامن رسول الله چقدر فاصله داریم؟ بوی بهشت میاد و این بو من رو دیوانه کرده. هابس میگفت، حب الحسین اجننی. انا مجنون الحسین. محبت حسین منو دیوانه کرده. چنان مست وصال شدن که درد تیر رو هم نمی فهمیدند. آخر هابس زره رو در آورد و پرت کرد وسط میدون جنگ و گفت اگه خدا حرام نکرده بود، من بدنم رو بیش از این برهنه میکردم.

پیش زمینه:

شب زیارتی حسین ابن علی است. صلی الله علیک یا ابا عبد الله. دست ما از همه جا کوتاهه. آقا جان دیگه از جواب این دریغ نکن. ابو سمامه سیل آبی اومد پیش ابی عبدالله گفت حسین جان من می فهمم اینا دارن حلقه محاصره رو لحظه به لحظه به شما تنگ تر میکنن. میگن انقدر عرصه رو به امام تنگ کردن که نفس کشیدن برای امام سخت شده بود. اما حسین جان خیالت راحت باشه. تا ما رو تیکه تیکه نکنن و از رو جنازه های قطعه قطعه ما رد نشن، کسی دست به شما پیدا نمیکنه. اما حسین جان وقت نمازه. من آرزو دارم قبل از اینکه شهید بشم یه نماز به شما اقتدا کنم. حلوای تنترانی تا نخوری نداری. امام نگاهی به آسمان کرد و فرمود، نعم هذا اول وقتها. بعد فرمودند ذکرت الصلاه . خدا تو رو از نمازگزاران قرار بده. چه صدایی بهتر از اینکه مردم رو یاد خدا و نماز می اندازد. بعد فرمودند ما مسلمانیم و شما هم مسلمانید، جنگ رو متوقف کنید تا بعد از نماز. حبیب اومد سمت اینا، زخم زبون زدند و گفتند به حسین بگو خودش رو خسته نکنه. نماز اون که قبول نمی شه. حبیب گفت کار دنیا به جایی رسیده که از سید جوانان اهل بهشت نماز قبول نمی شه ولی از تو حمار درازگوش قبول میشه؟ بعضی میگن همین جا حبیب درگیر شد و شهید شد. امام دو نفر رو گذاشت جلو. گفت شما وایستید نزارید من تیر بخورم. نرفت تو خیمه بخونه چون میخواست نماز رو اقامه کنه و نشون بده از هرچیز دیگری اولی تره. شما تصور کن جای اون دو نفر باشی. تیر وقتی میخواد به سمت صورت شما بیاد، ناخود آگاه صورت خودتو میکشی. اما یه جا نداریم که اینا گذاشته باشن امام تیر خورده باشه. اینا با چشمشون، با صورتشون، با دست و سینه و صورت جلوی تیر رو گرفتن. بدنشون مثل جوجه تیغی شد. از بس که تیر خوردن. اما تا نماز امام تموم شد و سلام داد، بدن بی رمق اینها افتاد روی خاک. فوری امام رفت سرهای اینا رو به دامن گرفت. یه وقت چشمهای بی رمقشون رو باز کردن، دیدن سرشون تو دامن حسین ابن علیه. گفتند اوفیت یبن رسول الله. ما سربازای باوفایی بودیم؟ آیا از ما راضی هستی؟ امام فرمود: من اگه بخوام به بهشت برم، شما زودتر از من وارد بهشت می شید.

ذکر مصیبت:

اما یک کلمه هم میخوام ذکر مصیبت کنم. نمیدونم ناله میزنید شما جوونها؟ این روضه من باشه. هرکی افتاد امام حسین اومد سرش رو به دامن گرفت. اما خودش وقتی تو گودال قتلگاه به زمین افتاد، هرچی نگاه کرد، یکی بیاد سر ابی عبدالله رو به دامن بگیره. دید کسی نمی یاد. این خاک های داغ کربلا رو زیر صورتش جمع کرد. این سر وقتی اومد بالا دیدن همش می گه رضم به رضائک، قضم به قضائک. راوی گفت دیدم بعضی وقتها این لبهاش مثل 2 تا چوب خشک به هم میخورد. هی میگه اسقونی بشربت من الماء. یخورده به من آب بدین. من جگرم از تشنگی میسوزه. آه... (خدا نگهداره حاج مهدی توکلی را برای همه ما)

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد 

همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی ویکمرتبه زمین خوردی

هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

همینکه از طرف جمعیعت دوتا چکمه

رسید اول  گودال،مادرت افتاد

تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند

چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد

ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست

درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

خبر رسید که انگشتر تورا بردند

میان راه،النگوی دخترت افتاد

کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه

وخواهرتوبه یاد برادرت افتاد

 

 



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 6:28 عصر روز پنج شنبه 95 فروردین 26


جلسه دوم: علت خلقت و مهلت یافتن شیطان

بعضی ها میگن اگه خداوند هدفش اینه که انسان رو هدایت کنه، سپس پیامبران رو فرستاد و قرآن کریم رو تا بوسیله اون انسانها به اوج کمال برسن، پس چرا شیطان رو خلق کرد؟

من در این موضوع چند نکته عرض میکنم: اول اینکه خدا شیطان خلق نکرد، بلکه شیطان، شیطان شد. خدا فرعون خلق نکرد، فرعون خودش فرعون شد. و همین شیطان 6 هزار سال خدا رو بندگی کرد. جزء مقربین درگاه خداوند بود و حتی معلم ملائکه بود. هم عابد بود و هم عالم. تنها چیزی که شیطان رو شیطان کرد، سجده نکردن در مقابل آدم بود. از جنس جن بود و از ملائکه نبود وگرنه خدا رو تمرد نمی کرد. خداوند در مورد ملائکه می فرماید،

لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ

در سخن بر او پیشی نمی گیرند و به فرمان او کار می کنند

اما در مورد شیطان میفرماید:

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا

و آنگاه که به فرشتگان گفتیم که آدم را سجده کنید ، همه جز ابلیس که ، ازجن بود و از فرمان پروردگارش سر بتافت سجده کردند آیا شیطان و فرزندانش را به جای من به دوستی می گیرید ، حال آنکه دشمن شمایند  ? ظالمان بدچیزی را به جای خدا برگزیدند

شیطان میگوید:

قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ

من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل

میگوید من از آدم بهتر هستم چرا که من رو از آتش و انسان رو از گل آفریدی. به نظر مردم بی مقدار ترین چیز خاکه. الان میخوان بگن دنیا برای کسی ارزش نداره، میگن طلا و خاک براش یکیه. یعنی از خاک پست تر دیگه چیزی نیست.

خدا راجع به جن ها میگه:

وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ

و جن (یا پدر اجنّه) را از شعله‏اى سفید و سرخ و سیاه از آتش آفرید

ما جن رو از آتش خلق کردیم. ملائکه از نورند. پس شیطان از طایفه جن بود و از ملائکه نبود. پس نکته اول اینکه خلایق به واسطه اعمال بد خودشون تبدیل به بد میشن. مثل شیطان و فرعون و یزید و صدام.

سوال دوم اینکه چرا خداوند به او مهلت داد؟

به او فرمود قال انک من المنظرین همانا تو از مهلت داده شده گانی و در سوره ص فرمود الی وقت معلوم. ما در قرآن سوره ای داریم به نام جن و . از این سوره استناد میشود که شیاطین نر و ماده دارند و زاد و ولد میکنند و بچه دار میشوند. مرگ و میر دارند و مومن و کافر و بهشتی و جهنمی نیز دارند. عمرشون هم خیلی طولانیه و مثل انسان نیست.

زمان آیت الله بروجردی میگفتند که جعفر جنی از دنیا رفت. میدونید که جعفر جنی تو کربلا اجنه رو برای یاری امام حسین جمع کردکه امام حسین ع فرمودند من به کمک احتیاج ندارم. حالا شما ببینید عمر اجنه چقدر است.

اما بین مفسرین بهترین تفسیر راجع به مهلت شیطان تا ظهور حضرت مهدی است. از امام معصوم سوال کردند چرا خداوند به شیطان مهلت داد؟ امام فرمود چون 6 هزار سال خدا رو عبادت کرده بود، خداوند خواست پاداش 6 هزار سال عبادتش رو بده. یک دعاش رو مستجاب کرد.

وجود شیطان باعث رشد انسان میشود

اما در کل وجود شیطان برای رشد انسان موثر هست که دلایل اون رو در ذیل توضیح میدم:

نکته اول این که استعداد هایی در وجود انسان نهفته است که اگر حریفی برای انسان نباشد این استعدادها بروز نمیکنند. مثلا اگر مریض نبود، علم طب اینقدر پیشرفت نمیکرد. شما یک کشتی گیر را در نظر بگیرید. اگر حریف تمرینی نداشته باشد روز به روز این کشتی گیر ضعیف میشود. انسان هم همینطور است.

استاد ما میگفت یک نفر تو محل ما بود که از کل کشور به دیدنش می اومدن، مریدهاش میگفتن 50 ساله که از در خونه بیرون نیومده مبادا که نگاهش به نامحرم بیفته. مبادا معصیت کنه. اتفاقا اینجور آدم ها خیلی ضعیف بار میان. اینها کمال نیست. ولو میبینی همین آدمی که از خانه بیرون نیامده توسط یه دختر 14 ساله اغوا میشه. برصیصای عابد هم همینطور بود. 70 سال تو یک صومعه عبادت میکرد و بیرون هم نمی آمد. دعا میکرد و مریض شفا میگرفت. مستجاب الدعوه شده بود. یه وقت دختر پادشاه رو آوردن و نتونست خودش رو کنترل کنه و باهاش زنا کرد و بعد هم از ترس اینکه کسی از گناهش مطلع نشه دختر رو کشت و به گناه قتل هم مرتکب شد. ضعیف و شکننده بار میان. اما اگر میخواین روحتون گرگ بارون دیده بشه باید برین جایی که در تضاد با این نیروها تقویت بشین. برین خیابون ونک و قدم بزنین. اونوقت مثل کوه میشین. تمام زن های تهران هم آرایش کنن، دیگه نمیتونن شما رو فریب بدن.

شما حضرت یوسف ع رو نگاه کنید، بعد از اینکه در مجلس زلیخا آمد دیگه فقط زلیخا بهش نامه نمیداد. همه زنهای دربار عاشق حضرت یوسف شده بودن و بهش پیغام میدادن.

امیر المومنین نون جو میخورد. اغلب 4 یا 5 لقمه هم بیشتر نمیخورد. میگن انقدر قوی بود که خیبر رو با یک دست فتح کرد. اونوقت ما انقدر بختیاری و جوجه میخوریم، اما هیچ جونی نداریم. قانون این است. آقایان، این نیست که شما هرچی به جسمت برسی قوی تر میشه. اتفاقا ضعیف میشه. مثلا شما میدونید واکسن چیه؟ واکسن هپاتیت و و آمفولانزا و ... چی هستن؟

اینها میکروب رو به بدن شما وارد میکنن. یعنی میکرب آمفولانزا وارد بدن شما میشه. اما خیلی قوی وارد نمیکنن که انسان مریض بشه. بدن تا میبینه این میکروب اومد، پادزهرش رو میسازه و ترشح میکنه. و وقتی آمفولانزای شدیدی بخواد وارد بدن بشه، چون بدن از قبل آمادگی پیدا کرده با این ویروس مقابله میکنه.

خدا هم شیطان رو وارد بدن انسان کرد که انسان پادزهرش رو برنه و دیگه هیچ شیطانی نتونه اون رو از راه به در کنه. چون میدانید شیطان فقط جن نیست. ما شیطان انسی هم داریم. در ادامه کل سوره ناس تلاوت شد. شما فکر میکنید خانومهایی که با وضعیت بد و سر برهنه بیرون میان، ابزار شیطان برای اغوای شما نیستن؟

آیه قرآن است که یدعو حزبه، شیطان هم برای خوش دسته و حزبی دارد که همه اونها رو فرا میخونه و یکونو من اصحاب السعیر. همه سعیش رو میکنه که شما رو جهنمی کنه. هم لشکر جنی داره و هم لشکر انسی. اونها کی هستن؟ روایت داریم لیس ابلیس اشد جند من النساء.

یعنی شیطان لشکری نیرومند تر از زنان نداره. یه کوری به شما میگه، من تا حالا نامحرم ندیدم. بله همینطوره اما ممکنه صدای یک زن حسش رو تحریک کنه و از راه به در بشه. آدم اگر بخواهد مثل یک فولاد شود باید به صحنه مبارزه بیاد. پادزهر بزند و قوی بشد. به حضرت امیر گفتن شما نون جو میخوری و انقدر قوی هستی؟ ایشان فرمودند این قانون طبیعت است و در نهج البلاغه آمده:

در باغ، درخت هایی که مورد تربیت باغبان قرارمیگیرند و به ثمر میرسند تماشا کنید که شما با یک اشاره میتونید شاخه هاش رو بشکونید. مثل درخت آلبالو. اما شما به کویر برید، این درخت هایی که نه باغبان و نه کود و نه آب دیده رو ببینید که مثل بتون شده و با تبر هم قطع نمیشه.

امیرالمومنین فرمودند مثل یک آدم مجاهد و با مخالفت بر شیطان غلبه کنید و تزکیه نفس کنید و اینگونه درجات انسان بالا میره

شناخت نقاط ضعف

وسوسه های شیطان و هجوم او به انسان باعث میشه که انسان نقاط ضعف خودش رو بشناسه. شما تا با یک کشتی گیر ماهر کشتی نگرفته باشی فکر میکنی همه رو میتونی شکست بدی، اما وقتی کشتی میگیری و ضربه فنی میشی تازه نقاط ضعف خودت رو میشناسی. یک نفر رفته بود جبهه انقدر ترسیده بود گفته بود مرگ در بستر، ثواب کمتر. حالا همین آدم تو دعای ندبه یک کلمن گریه میکرد و میگفت من پای امام زمانم می ایستم. در قرآن داریم اخذناکم بالباءس و الضراء. یعنی یقه بندگانم رو میگیرم و با سختی ها تربیتش میکنم. لعلکم یضرعون. تا اینکه غرورشون رو بشکنن و من رو صدا بزنن.



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 6:44 عصر روز پنج شنبه 94 آبان 28

   1   2   3   4   5   >>   >