این روضه واقعا جانسوزه و اگر تیکه اول روضه رو حذف کنید میتونید در محرم بخونیدش:
در باب ولادت حضرت:
جا داره امشب خدا همه اهل زمین رو به خاطر ولادت بی بی ما ببخشه. من که آقایون بیان ندارم، سواد هم ندارم، نمیدونم راجع به حضرت زینب چطوری باید صحبت کرد. اما به نظرم اگر تو یه جلسه ای همه 124 هزار پیامبر باشند، امام ها هم باشند و حضرت زینب از در وارد بشه ، همه تمام قد جلوشون بلند میشن. انقدر ایشون آبرو داره. محبوب حجت ابن الحسنه. همه شیعه افتخار میکنن به امیر المومنین اما امیر المومنین افتخار میکنه به زینب. اسمش رو گذاشته زینت پدر. یعنی یکی بیاد عبی رو زینت بده.
زن مگو مرد آفرین روزگار / زن مگو بنت الجلال، اخت الوقار
زن مگو خاک درش مهر جبین / زن مگو دست خدا در آستین
همه شنیدین، ابتدای تولدش چشمهاش رو باز نکرد، همه فکر کردن چشم هاش معیوبه. بچه ای که چشمش رو تو صورت مادرش باز نکنه، تو صورت پیغمبر و امیرالمومنین باز نکنه، اما همچین که قنداقه رو دادن دست امام حسین، چشم هاش رو تو صورت امام حسین باز کرد.
فاصله اش با امام حسین یکی دوسال بود، یعنی قنداقه رو دادن دست یه بچه 2 ساله. علاقه عجیبی داشت حضرت زینب به امام حسین. همیشه حضرت زهرا از این موضوع احساس نگرانی میکرد و به پیامبر این موضوع رو میگفت. حتی یک لحظه هم زینب از امام حسین چشم بر نمیداشت. همه جا اینا با هم هستن. موقع ازدواجش هم با عبدالله شرط کرد. گفت عبدالله زنت میشم اما هر روز باید برم حسین رو ببینم. بعد هم گفت اگه برادرم یه سفری بره منم باهاش میرم. یعنی یک ساعت هم ازحسین دور نمیشم.
اما روضه من این باشد:
اولین باری که این خانم 3 روز بود برادرش رو نمیدید دروازه شام بود. تا حالا پیش نیومده بود. بی سابقه بود. هیچ وقت نشده بود زینب 3 روز برادرش رو نبینه. گرم خطبه خوندن بود. یه وقت اومدن به ابن زیاد گفتن ابن زیاد اگر زینب همینجور به خطبه ادامه بده کوفه رو میریزه به هم. کوفه تو مشت زینبه. اصلا انقلاب داره ایجاد میکنه.گفت چکار کنیم؟ یه نانجیبی گفت این خواهر تا حالا نشده 3 روز برادرش رو نبینه، سر برادرش بالای نی هست، سر رو ببرین جلو دیگه نمیتونه صحبت کنه. شما تجسم کنید، همینطور که داشت خطبه میخوند دید داره صدای قرآن میاد. اِ دید صدا چقدر آشناس. سر داره میخونه ام حسب ان اصحاب الکهف و الرقیم کانو من آیاتنا عجبا..؟؟ یه وقت زینب دید سر برادرش رو بالای نی آوردن. لحنش عوض شد اما گفتارش قطع نشد. دیگه با مردم کوفه صحبت نکرد. یه نگاه به سر کرد، گفت ای هلال یک شبه زینب. چقدر زود غروب کردی. اهل شعر و ادب میدونن، به صورت نورانی میگن هلال شب 14. اصلا هلال شب اول فسیح نیست.
استاد ما میگفت چون این سر شب قبل تو تنور خولی بود، همه سر رو خاکستر گرفته بود. فقط از یه جا نور تلالو میکرد. بعد هلال اول رو هم همه با انگشت نشون میدن و چند دقیقه بیشتر تو آسمون نیست. بعد صدا زد حسین جان شهادت تو رو پیش بینی میکردم. اینها رو مادرم بهم گفته بود. اسارت خودم رو هم پیش بینی میکردم. اما دیگه پیش بینی نکرده بودم سر تو بالای نی باشه و سر خواهرت سالم تو کجاوه باشه. راوی میگه ندیدم زینب سر رو به کجاوه بزنه، اما یه وقت دیدم خون تازه از کنار محمل جریان پیدا کرد. برای من خیلی عجیبه سری که بالای نی هست با زینب صحبت نکرد، اما زینب به صحبتش ادامه داد. گفت اگه با من حرف نمیزنی اشکال نداره. اما یه جند کلمه با این فاطمه صغیره {رقیه} صحبت کن. داره تو بغل عمه جون میده ....
وصلی الله علیکم یا اهل بیت نبوه