سفارش تبلیغ
صبا ویژن


امام حسین علیه السلام - متن سخنرانی و روضه استاد حاج مهدی توکلی


شب دهم محرم

موضوع مبحث: آثار و برکات اطاعت و بندگی خداوند 

یکی از آثار اطاعت و بندگی خداوند این است که آدم رو محبوب دلهای دیگران میکنه. چون آدمی فطرتا دوست داره که عشق بورزه و بهش عشق بورزن.

قرآن می فرماید که یکی از امتحانات سختی که خداوند در مورد حضرت ابراهیم به کار برد این بود که نود سالش بود و صاحب فرزند نمی شد و خدا یک اولاد در این سن به ایشون داد. اسمائیل شیر خوار بود و خدا به اسماعیل گفت که با هاجر این بچه رو بیار تو این بیابون لم یزرع که امروزه همین مکه است. مکه هیچ سکنه نداشت و هرچه چشم کار می کرد بیابون بود. گفت اینا رو بیار اینجا بزار و خودت برو پیش اون یکی خانمت تو بیت المقدس که ساره بود. این مادر و پسر رو آورد و در این سرزمین رها کرد و رفت که چشمه زمزم شد و قصه اش رو می دونید. بعد در قرآن میگه که وقتی داشت با اینا وداع می کرد و می رفت اشک تو چشماش جمع شد ولی پای این امتحانات ایستاد. گفت رب انی اسکنت ذریتی بواد غیر ذی زرع. گفت امر کردی که من زن و بچم رو بیارم جایی که نه آب داره و نه گیاه داره و اینا رو اینجا اسکان بده و من اینکار رو کردم و نماز اقامه کنم. چون هدفشون اقامه نمازه. ظاهرا به نظر می یاد که اگر انسان بخواد رو به معنویت بکنه باید از زرق و برق دنیا خودش رو تهی بکنه. مکه هم همینطور است. میگه اگه میخواهید اعمال رو انجام بدید 2 تا پارچه به خودتون ببندید. بعد هم بیاین تو بیابون. مثلا در شب مشعر خاک است و معنویت در آنجا گل میکند. قدیمها چراغ هم در معشر نبود و نور مهتاب بود و خاک و خدا. و چه حالی .داره اون شب. و این معنویت به خاطر اینه که انسان به زرق و برق دنیا پشت می کند. سپس در قرآن آمده فجعل افئده من الناس تهوی الیهم. یعنی خدایا یه دلهایی رو از مردم دیوونه اینها کن. و اینکه میبینید محبت امام ها تو دلهاست، یکیش بخاطر اون فداکاری حضرت ابراهیم است و دعایی که کرد. گفت خدایا ذریه ام رو آوردم و تو این بیابون لم یزرع گذاشتم، بخاطر این ذریه من رو محبوب دلها کن. الان جوونها از این هیات به اون هیات و تو سر و سینه شون رو میزن و گریه میکنن. کی این محبت رو انداخته تو دل اینها؟ همون دعای فجعل افئده من الناس تهوی الیهم. سیر هم نمی شن. آقای سازور میگفت من پای عشق اینها کم آوردم. اینها میزنن و من می برٌم. در عملیات هم مجتبی باقری می گفت دیدم یکی تو عملیات پوتین هاش رو در آورده و میدوه و میگه بس که دویدم عقب قافله، پای مرا... اصلا عشق دیوونه اش کرده و میگه چرا بچه های امام حسین اونجوری باشن و من با پوتین باشم و یه خار هم تو پاهام فرو نرود. شاید شما اسم اینها رو بزاری جنون و من هم بزارم جنون. اما میخوام بگم عشق امام حسین دیگه به جنون کشیده بعضی ها رو. مقدار عشق از طاقت روح بیشتره. یعنی روح دیگه نمیتونه این عشق رو طاقت بیاره. ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا حنیفا مسلما. اون موقع میگه نه یهودی بود و نه نصرانی بود و بخاطر این ابراهیم رو بنیانگذار توحید لقبش دادن. این میگه دلهای مردم رو شیفته ذریه من کن. چون اینها میخواستن آبرو رو هم خرج خدا کنن. حسین این محبت رو مگه خرج خدا نکرد؟ جایی ایراد دارد که شما محبوب دل مردم بشی و اون رو خرج دنیات کنی. پیغمبر میگفت لا اسئلکم علیه اجرا یعنی من از شما هیچ پاداشی نمی خواهم. الان چقدر جوون رو محبت امام حسین داره هدایت میکنه.

داستان رسول ترک: رسول ترک رو ببینید که از کجا می آوردش به کجا؟ ... کتاب رسول ترک منزل ما هست. این لات بود. باج بگیر بود. تلکه بگیر بود تو بازار. چقدر نوچه داشت و بسیار گردن کلفت بود. عکسش هم هست که الان هم نگاه کنید اصلا میترسید از همچین چهره ای. شاید بیش از 2 متر قد داره و شونه های ستبر. همه بازار ازش میترسیدن. اما امام حسین هم دوست داشت. یه روز اومد یه تکیه ای، اهل اون هیات شرمشون اومد که رسول ترک اومده تکیه اونها. گفتن این لاته باج بگیره و بدآموزی داره و جوونها رو به راه بد میکشونه. هرکی هم ببینه رسول ترک میاد تکیه ما دیگه نمیزاره بچش بیاد اینجا. میگه اونجا محل لات هاست و باج بگیرهاست و نمی ریم اونجا. اومدن به مدیر هیات گفتن آقا شما مدیر شدی که نباید فقط ریاست کنی. باید بری جلوش رو بگیری و ازشم نترسی و بهش بگی من راضی نیستم تکیه ما بیای. هیچ کس راضی نیست بیای. برو یه تکیه دیگه. این همه هیات تو این شهر هست. هیچ کس جرات نمی کرد بهش حرف بزنه. اصلا یه هل میداد شاید یارو سه بار کله ملق می زد. چطور میشه به یه همچین آدم بی کله ای همچین حرفی بزنه. مگه تکیه مال کسی هست؟ مگه حسین مال کسی هست؟. اما مدیره رفت اینو گفت و گفت آقا رسول میخوای ناراحت هم بشی یا نشی من اینو میگم. شما تکیه ما نیا. شما که میای اینجا هم برای جوونها بد آموزی داره و هم مردم دیگه نمی زارن بچه هاشون بیان اینجا. پرچم امام حسین از رونق می افته. یخورده سرش رو انداخت پایین. گفت اِ بیام تکیه اینجا از رونق می افته؟ برو بیاش از بین می ره؟ گفت آره همینطوریه. برو ببین پشت سرت چی میگن. میگن رسول ترک خواست اینجا بره بچه هاتون رو نفرستین. گفت عجب، پس من از فردا نمی یام. گفت خوب برو یه تکیه دیگه. گفت نه چون من میخوام پرچم امام حسین رونق بگیره. ببینید آقایون. جوان مردی رو ببینید. حالا یکی نمیتونه منبر بره یا مداحی کنه یا قرآن بخونه، حاضر نیست هیچ رقمه جاش رو به یه نفر دیگه بده. میگه من تا آخر باید بیام. یکی صدا نداره حاضر هم نیست جاش رو بده به یه جوون. رفت خونش نشت و گفت من دیگه خونه می شینم چند تا یا حسین میگم و اشک می ریزم. قهر کرد و رفت. هنوز سحر نشده بود که رئیس هیات اومد در خونه رسول ترک. یعنی هنوز اذان صبح نگفته بودن. در زد رسول از خواب بیدار شد. گفت این موقع شب. صبح می اومدی. گفت نه دیگه طاقت نیاوردم تا صبح صبر کنم. گفت چطور؟ گفت من آرزو دارم کربلا برم و نرفتم. مدیر هیات گفت دیشب خواب دیدم کربلا هستم. اومدم که وارد شم دیدم یه خادمی اومد جلو من رو گرفت و گفت صاحب این قبر گفته این آقا حق نداره پاشو تو این حرم بزاره. گفتم چرا؟ من که رئیس هیات هستم. این همه زحمت میکشم و از جان و مالم خرج می کنم. گفت نه، اون سگ ما رو از خونمون بیرون کرده. سگ ما رو! بعد مگه تکیه مال اونه؟ امام حسین هر کی رو بخواد جواب میکنه دیگه. اگر نخواد شما بیاید مگه براش کاری داره. من نباید بگم شما نیا که. الان امام حسین دوست نداشت شما بیاید. قلبت دست امام حسینه و همین رو برش می گردونه. میگی حالا امروز خسته ام. فردا صبح می رم و نگهت می داره تو خونه. مگه برای امام حسین کاری داره؟ اینایی که اومدن یعنی امام حسین هنوز باهاشون کار داره. یه شب گفتم که معلومه هنوز با ما آشتیه. هنوز با ما کار داره. وگرنه شما میدونید خیلی با ما بودن الان اصلا هیات نمی یان. کی اینا رو ردشون کرده؟ همین امام حسین ردشون کرده است. دیگه نمی یان. یا مقلب القلوب. اونی که دلها دستشه، میگه مگه خونه تو بوده بیرون میکنی؟ الان اینجا خونه آقای نعمتی نیست. وقتی پرچم زد، خونه حضرت زهراست. بله حالا فردا شب بیاید، خونه آقای نعمتیه. هرکی پرچم زد و در خونش رو باز کرد یعنی اینجا خونه حضرت زهراست. من اینجا رو دادم برای حضرت زهرا. اینو که گفت این رسول ترک ترکید. گفت عجب. دیگه کاری نمیکنم اربابم بیاد منت شما رو بکشه. دیگه کاری نمیکنم اربابم بیاد جلوی شما گردن کج کنه منو راه بدید. حسین برای من میاد رو میندازه. توبه کرد. شما برید تو این کتاب بخونید به کجا رسید. کارش به جایی رسید که حاج شیخ رضای سراج هرجا منبر داشت زنگ میزد به رسول ترک میگفت بیا اینجا بشین. جایی هم که می رفت انقدر مجلس گرم میشد که دیگه نمیشد جمعش کرد. میگن یکی از منبری های بزرگ بعد از نماز ظهر تو ماه رمضون منبر رفت تو مسجد حاج عزیز الله و گفت اینجوری نیست که مشکی بپوشی و هر کاری بکنی. اینجوری نیست پیرهن مشکی بپوشی و هرگناهی بکنی و شروع کرد آیات عذاب رو خوند. کی؟ بعد نماز ظهر و عصر. این وقتی صحبت هاش تموم شد رسول ترک بلند شد و گفت من یه سوالی ازت دارم. تو اینهایی که گفتی مگه عباس اونجا مرده که ما لنگ باشیم؟ آقا میگن اینو یه جوری گفت که تا اذان مغرب مردم داشتن اونجا گریه می کردن و نمی رفتن افطار. گفت پس تو بگو اونجا عباس چکار میکنه که سینه زن امام حسین لنگ باشه؟ عاشق های امام حسین اونجا لنگ باشد؟ از عرفای بزرگ شد. چقدر از اینها رو امام حسین آورده و با خدا آشتی داده؟

وقتی امام حسین متولد شد قنداقه اش رو دادن رسول خدا. انقدر گریه کرد. قبلش براش گریه کردن، ولادتش گریه کردن. شهادتش گریه کردن. تا خدا خدا هست براش گریه کردن. ان شاء الله تو بهشت هم جمع میشیم برای حسین ابن علی گریه می کنیم. چونه حسین رو می برد بالا و زیر گلوش رو می بوسید. فاطمه زهرا گفت یا رسول الله. هر کی صاحب نوه می شه شادی می کنه. گفت نه چون این حسابش با نوه های دیگه فرق می کنه. گفت چطور؟ گفت آخه این بچه رو بین دو نهر آب با لب تشنه سرش رو از بدنش جدا میکنن. مادر چی میگه؟ گفت یا رسول الله آدم با چه دلخوشی بچه اش رو بزرگ کنه؟ بچه بزرگ کنه بره زیر سم اسب؟ بچه بزرگ کنه سر از بدنش جدا کنن؟ خدا راجع به حضرت زهرا میگه وضعته امه کرها و حملته امه کرها. یعنی حملش هم میکرد کراهت داشت. یعنی با رغبت حمل نمی کرد. می اومد می گفت یا رسول الله من نمی دونم این بچه ای که تو رحم منه چیه؟ گفت چطور؟ گفت از وقتی که حامله شدم هرچی آب میخورم عطشم برطرف نمی شه. بی بی هر چی آب می خورد این بچه می گفت تشنه ام. بعد هم که متولد شد هر چی آب به امام حسین میداد تشنه بود. شب ها کوزه بالای سرش می زاشت. هر شب. مادر بچه هاش رو می شناسه. وقتی هم که از دنیا می رفت امیرالمومنین رو صدا زد و یکی یکی خصوصیت های بچه هاش رو میگفت. مثلا میگفت حسن غصه هاش رو توخودش می ریزه. هوای حسن رو داشته باش. دق نکنه. زود پیر نشه. چون حسن ابراز نمی کنه. بعد میگفت حسین شب ها تشنه می شه. آب بالای سرش بزاری ها. گاهی می گفت من نمی دونم یا رسول الله گاهی این بچه از توی رحم صدا می زنه انا الغریب. گاهی هم صدا می زنه انا المظلوم. اما رسول الله گاهی یه چیزی می گه جگرم می سوزه، گاهی صدا میزنه انا العطشان. این کی است آخه این بچه. وضعته امه کرها و حملته امه کرها. پیغمبر فرمود که دخترم خون حسین تو درخت دین رو تقویت میکنه. بعد گفت حسین تو انقدر آدم ها رو میاره با خدا آشتی می ده. علم هدایته. مصباح الهدی و سفینه النجاه. تو دنیا چقدر رو هدایت میکنه. تو آخرت چقدر رو شفاعت میکنه. چقدر به برکت حسین تو با خدا آشتی میکنن. صاحب بارگاه میشه. از همه جای دنیا آرزو میکنن یه شب تو بارگاهش باشن. تو آرزو نداری یه شب کربلا باشی؟ خدایا داغ کربلا رو به دل ما نزار. انقدر گفت تا بی بی گفت راضی شدم. اما رسول الله یه سوالی ازتون دارم. آیا اون موقع که شهید می شه شما هم باهاشون هستی؟ گفت اگه من بودم که غریب نبود. گفت علی هست؟ گفت اگه علی بود که غریب نبود. گفت من هستم؟ گفت اگه تو بودی که غریب نبود. گفت پس کی برای حسین من گریه می کنه؟ کی براش اقامه عزا می کنه؟ پرده رو کنار زد پیامبر. شماها رو نشون داد. گفت مردهاشون میان در آخر الزمان مثل زن جوون از دست داده جیغ میکشن. نعره میکشن. بخدا من میخوام بگم زن جوون داده هم اینجوری گریه نمیکنه. من زن جوون داده هم دیدم آخه. بی بی ما چکار کرد؟ بی بی جان میری امشب به داد زینب برسی؟ بی بی جان می ری دخترت رو مدد کنی؟ شما خسته ای ولی هرچی خسته باشی زینب از شما خسته تره. یه چیزی شما شنیدی اما اون دیده. شنیدن کی بود مانند دیدن. تا این ها رو براش گفت گفت راضی شدم. تا اینها رو گفت دستهاش رو آورد بالا گفت خدایا نصف عبادت هام رو به گریه کن های حسین می بخشم. فاطمه شما رو برد بین در و دیوار شریک کرد. گفت اون خونی که بین در و دیوار ریخته شد اونهایی که برای حسین ابن علی گریه میکنن شریکن. رونق این مجالس اینا هستن. بعد 1400 سال میگی حسین و نعره میکشی بخاطر اینه که خون فاطمه داخلشه. اون بچه ای که بین در و دیوار سقط شد داخلشه. علی هم دستش رو بلند کرد و گفت منم ثواب نصف عبادت هامو می بخشم. ضربه علی فی یوم الخندق، افضل من عباده الثقلین. اون محاسن خضاب شده امیر المومنین توشه. تو همین جلساته. پیغمبر هم گفت منم نصف عبادتهامو می بخشم، امام حسن هم سنش کم بود اما همینو گفت. ارباب ما هم شما رو تو کربلا شریک کرده. نصف کربلا مال گریه کناشه. خداوند جبرئیل رو فرستاد گفت خدا سلام می رسونه میگه شما بیشتر از من حسین رو دوست ندارید، کریم تر از من هم نیستید، هرچی شما بدین، من چند برابرش رو می دم به اونهایی که برای حسین گریه می کنن. مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز، ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست. خیلی مجلس رسمیه قدر خودت رو بدون. هرجا مجلس تشکیل می شه امام حسین از ساق عرش اون مجلس رو نظر میکنه. الان زیر نظر امام حسین نشستی. یه خورده که میگذره مادرش فاطمه رو صدا میکنه. میگه اینا الان مدتی نشستن و دارن برای من گریه میکنن. یخورده دیگه که میگذره امیرالمومنین هم میاد. رسول خدا هم میاد و امام حسن هم میاد. 5 تن جمع میشن و امام حسین میگه من دعا میکنم و شما آمین بگین. یکی از چیزهایی که اینجا گیرت میاد، حسین ابن علی دعا میکنه و فاطمه آمین میگه. همه چی اینجاس.

متن روضه:

جوونها کمک کنین زینب رو امشب. امشب شب سختی برای زینب. دیشب عباس پاسداری می داد، امشب زینب. بمیرم براش. دور خمیه ها میگشت. دیشب عباس سیاهی دید و همش اخطار میداد توقف کن. من عباسم. تهدید کرد. دید اصلا اعتنا نمی کنه. یخورده جلو اومد دید خواهرش زینبه. گفت خواهرم چرا نخوابیدی؟ من پاسداری میدم شما بخوابی. گفت عباس کاری باهات دارم. فوری از اسب اومد پایین. گفت عباس شنیدم برات امان نامه آوردن؟ شب بیست و یکم ماه رمضون یادته عباس. یادته عباس امیر المومنین دست حسین رو گرفت گذاشت تو دست تو گفت یه چیزی میگم آویزه گوشت کن. تو پسر منی اما حسین پسر فاطمه است. کربلا پیش فاطمه منو شرمنده نکنی ها. امشب کی پاسداره؟ امشب زینب. تو این خیمه نیم سوخته. این زن و بچه کتک خورده. اینا رو خواب کرده و داره دور خیمه پاسداری میده. دید یه سیاهی داره جلو میاد. گفت سیاهی جلو نیا اینا دیگه طاقت تازیانه ندارن. تازه خوابشون برده. چیزی هم تو خیمه ها نمونده غارت بشه. همه غارت شد. دید اعتنا نمیکنه. یوقت دید مادرش زهراست. آه. تا یه آشنا دید اومد بغل کرد. صورتش رو گذاشت رو سینه مادر. گفت مادر جات خالی بود غریب گیر آورده بودن. شمشیر دار با شمشیر می زد. نیزه دار با نیزه می زد. اینایی هم که هیچی نداشتن سنگ می زدن. گفت دخترم کجا جام خالی بود؟ منم وایساده بودم. منم بالای گودال می دیدم.

باز بگم:

یخورده شب گذشت گفت کلسوم بیا این بچه ها رو بشمریم. 84 تا زن و کودک بودن. شمردن دیدن 2 تا کودک کمه. یوقت شما پسر گم می کنی، یوقت دختر گم می کنی. دختر ناموسه. یوقت روز گم میکنی. یوقت شب میکنی. یوقت یه جای امن گم میکنی، یوقت تو صحرای کربلا گم میکنی. خدا میدونه این دوتا خواهر چقدر دویدن. آخر دیدن این دوتا خواهر زیر یک بوته دست ها رو انداختن گردن هم و جان به جان آفرین تسلیم کردن.

بازم بگم:

راوی گفت دیدم خیمه ها آتیش گرفته و یه دختر 4 پنج ساله ای هم دامنش آتش گرفته. می دوه تو این بیابون و آتش گر میگیره. راوی گفت دلم سوخت میرم آتشش رو خاموش میکنم. گفت اسبمو تاختم همینکه بهش رسیدم ترسید. دستش رو گذاشت روی سرش گفت السلام علیک ایها الرجل. این یعنی چی که دستت رو بگذاری روی سرت سلام کنی؟ یعنی اینکه دیگه نزن. من طاقت ندارم. گفت از اسب پیاده شدم و آتیش رو خاموش کردم. گفت مرد عرب آب همرات هست؟ گفت خیلی برام تازگی داشت ببینم بچه ای که 3 روزه آب نخورده با آب چه می کنه؟ گفت یه ظرف آب بهش دادم. تا آب رو بهش دادم گفت گودال کدوم طرفه. گفت آخه بابام تا آخرین لحظه میگفت جگرم. آه . بابای منو تشنه کشتن.....



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 5:8 عصر روز جمعه 95 مهر 16


 

امام حسین در شب عاشورا فرمودند کریمان کمی صبر کنید. از مرگ نترسید. مرگ پلی است که شما رو از رنج ها و سختی های دنیا نجات میده و به نعمت های دائم می بره. آیا کسی هست که کراهت داشته باشد او را از زندان به قصر ببرند. امام صادق فرمود بعد از این جمله آنچنان امام اصحاب رو مست کرد که انگشت خود را باز کرد و اصحاب جایگاه خودشان رو در بهشت دیدند. حبیب ابن مظاهر اون شب از شدت شادی با همه شوخی میگرد. با یک نفر شوخی کرد و اون طرف بهش گفت امشب شب شوخی کردنه؟ حبیب گفت چند ساله منو می شناسی؟ گفت بیش از پنجاه سال. گفت آیا تا حالا دیده بودی من با کسی مذاح کرده باشم؟ گفت نه. گفت من امشب شوخی نکنم کی کنم؟ مگه ما تا دامن رسول الله چقدر فاصله داریم؟ بوی بهشت میاد و این بو من رو دیوانه کرده. هابس میگفت، حب الحسین اجننی. انا مجنون الحسین. محبت حسین منو دیوانه کرده. چنان مست وصال شدن که درد تیر رو هم نمی فهمیدند. آخر هابس زره رو در آورد و پرت کرد وسط میدون جنگ و گفت اگه خدا حرام نکرده بود، من بدنم رو بیش از این برهنه میکردم.

پیش زمینه:

شب زیارتی حسین ابن علی است. صلی الله علیک یا ابا عبد الله. دست ما از همه جا کوتاهه. آقا جان دیگه از جواب این دریغ نکن. ابو سمامه سیل آبی اومد پیش ابی عبدالله گفت حسین جان من می فهمم اینا دارن حلقه محاصره رو لحظه به لحظه به شما تنگ تر میکنن. میگن انقدر عرصه رو به امام تنگ کردن که نفس کشیدن برای امام سخت شده بود. اما حسین جان خیالت راحت باشه. تا ما رو تیکه تیکه نکنن و از رو جنازه های قطعه قطعه ما رد نشن، کسی دست به شما پیدا نمیکنه. اما حسین جان وقت نمازه. من آرزو دارم قبل از اینکه شهید بشم یه نماز به شما اقتدا کنم. حلوای تنترانی تا نخوری نداری. امام نگاهی به آسمان کرد و فرمود، نعم هذا اول وقتها. بعد فرمودند ذکرت الصلاه . خدا تو رو از نمازگزاران قرار بده. چه صدایی بهتر از اینکه مردم رو یاد خدا و نماز می اندازد. بعد فرمودند ما مسلمانیم و شما هم مسلمانید، جنگ رو متوقف کنید تا بعد از نماز. حبیب اومد سمت اینا، زخم زبون زدند و گفتند به حسین بگو خودش رو خسته نکنه. نماز اون که قبول نمی شه. حبیب گفت کار دنیا به جایی رسیده که از سید جوانان اهل بهشت نماز قبول نمی شه ولی از تو حمار درازگوش قبول میشه؟ بعضی میگن همین جا حبیب درگیر شد و شهید شد. امام دو نفر رو گذاشت جلو. گفت شما وایستید نزارید من تیر بخورم. نرفت تو خیمه بخونه چون میخواست نماز رو اقامه کنه و نشون بده از هرچیز دیگری اولی تره. شما تصور کن جای اون دو نفر باشی. تیر وقتی میخواد به سمت صورت شما بیاد، ناخود آگاه صورت خودتو میکشی. اما یه جا نداریم که اینا گذاشته باشن امام تیر خورده باشه. اینا با چشمشون، با صورتشون، با دست و سینه و صورت جلوی تیر رو گرفتن. بدنشون مثل جوجه تیغی شد. از بس که تیر خوردن. اما تا نماز امام تموم شد و سلام داد، بدن بی رمق اینها افتاد روی خاک. فوری امام رفت سرهای اینا رو به دامن گرفت. یه وقت چشمهای بی رمقشون رو باز کردن، دیدن سرشون تو دامن حسین ابن علیه. گفتند اوفیت یبن رسول الله. ما سربازای باوفایی بودیم؟ آیا از ما راضی هستی؟ امام فرمود: من اگه بخوام به بهشت برم، شما زودتر از من وارد بهشت می شید.

ذکر مصیبت:

اما یک کلمه هم میخوام ذکر مصیبت کنم. نمیدونم ناله میزنید شما جوونها؟ این روضه من باشه. هرکی افتاد امام حسین اومد سرش رو به دامن گرفت. اما خودش وقتی تو گودال قتلگاه به زمین افتاد، هرچی نگاه کرد، یکی بیاد سر ابی عبدالله رو به دامن بگیره. دید کسی نمی یاد. این خاک های داغ کربلا رو زیر صورتش جمع کرد. این سر وقتی اومد بالا دیدن همش می گه رضم به رضائک، قضم به قضائک. راوی گفت دیدم بعضی وقتها این لبهاش مثل 2 تا چوب خشک به هم میخورد. هی میگه اسقونی بشربت من الماء. یخورده به من آب بدین. من جگرم از تشنگی میسوزه. آه... (خدا نگهداره حاج مهدی توکلی را برای همه ما)

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد 

همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی ویکمرتبه زمین خوردی

هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

همینکه از طرف جمعیعت دوتا چکمه

رسید اول  گودال،مادرت افتاد

تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند

چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد

ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست

درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

خبر رسید که انگشتر تورا بردند

میان راه،النگوی دخترت افتاد

کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه

وخواهرتوبه یاد برادرت افتاد

 

 



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 6:28 عصر روز پنج شنبه 95 فروردین 26


کرامات ائمه  

کرامات امام حسین (ع) به ارمنه وزرتشتیان

اللّهــم صلّ علــی محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم

هموطنان ارمنی و زرتشتی مان در جای جای ایران به عشق اباعبدالله الحسین(ع) با شیعیان همنوایی می کنند و ارادت خاصی به سالار کربلا دارند. راستی چه سرّی است در وجود مطهر امام حسین(ع) که دل هر عاشقی را شیفته خود می‌کند و حتی غیر مسلمانان هم ایشان را دوست دارند. در این مجال اندک با هم همراه می‌شویم و سری به آیینهای عزاداری ارامنه و زرتشتیان در عزای امام حسین(ع) می‌زنیم و سه پرده دلنشین از علاقه و محبت غیر مسلمانان به سیدالشهدا(ع) را به تجربه می‌نشینیم.

پرده اول؛ ادای احترام کشیش به امام(ع)در محله ارمنی نشین تهران کلیسای بزرگی قرار دارد که در مسیر یکی از مساجد خیابان کریمخان واقع شده و من در رفت و آمدهای روزمره ام به ارامنه بسیاری برخورد کرده ام که هر کدام ویژگی های خاصی دارند و از آنجای که شنیده بودم ارامنه هم برای محرم برنامه‌هایی اجرا می‌کنند و در ماتم شهادت امام حسین(ع) با مسلمانان همنوا هستند، به کلیسا رفتم تا در مورد ارامنه‌ای که احیانا نذری یا مراسم خاصی برای محرم دارند پرس و جو کنم.وقتی به وارطانیان کشیش کلیسای ویلا علت ورودم را به کلیسا می‌گویم، با اشاره به اینکه محرم و عاشورا مختص مسلمانان شیعه نیست، می‌گوید: حسین(ع) متعلق به همه انسانهای آزاده و عدالت جوست. وی ادامه می‌دهد : عاشورا فرهنگ ظلم ستیزی در برابر دشمن است و حسین(ع) کشته راه انسانیت و حق است و اگر چه در آن زمان به ایشان ظلم شد، اما نهضت عاشورا نافرجام نماند و امروز از این قیام همه انسان های دربند ستم الگو می‌گیرند. وارطانیان تصریح می‌کند: عاشورا قیامی سترگ است که هرگز از دل و جان تاریخ پاک نمی‌شود و تا همیشه ماندگار خواهد ماند.وی ادامه می‌دهد: من به ساحت سومین امام شیعیان ادای احترام می‌کنم و هر سال اگر روز عاشورا مصادف با یکی از روزهای خاص کلیسا باشد، ناقوس ها به احترام ایشان به صدا در نمی‌آیند و ما هم در غم کربلا و شهادت حسین(ع) با شیعیان همنوایی می‌کنیم. وارطانیان با اشاره به نذری‌هایی که ارامنه در ایام محرم می‌دهند، خاطرنشان می‌کند: بسیاری از ارامنه تهران روزهای تاسوعا و عاشورا نذری می‌دهند و این نذری را به روح شهدای کربلا هدیه می‌کنند.
این کشیش در ادامه من را با «یانیس» یکی از ارامنه که نذری‌های بسیاری در ایام محرم میان مردم توزیع می‌کند - آشنا کرد که «یانیس» و خانواده اش ارادت خاصی به سیدالشهدا(ع) دارند. از او خداحافظی می‌کنم و راهی خانه «یانیس» می‌شوم.

* پرده دوم؛ یانیس شفای خود را امام حسین(ع) می‌گیردکوچه‌ها را یک به یک طی می‌کنم و مقابل خانه «یانیس» می‌رسم زنگ می‌زنم، زنی میانسال در را به رویم باز می‌کند و خودش را مادر «یانیس» معرفی می‌کند. این زن به همراه تنها فرزندش در این شهر زندگی می‌کند و اعضائ خانواده آن ها سال ها پیش ایران را به مقصد کانادا ترک کرده اند. وقتی از او در مورد حال و هوای محرم و عزاداری امام حسین(ع) می‌پرسم ، بی اختیار اشک هایش سرازیر می‌شود و می‌گوید: هر چه دارم پس از خدا از عنایت امام حسین(ع) است و اگر چه من مسیحی هستم، اما در قلبم ارادت ویژه‌ای به امام شما دارم. وی بدون مقدمه کتابچه زیارت عاشورای کوچکش را برمی دارد و ادامه می‌دهد: این کتابچه تمام زندگی من است و هر وقت دلتنگ می‌شوم آن را مرور می‌کنم و دلم آرام می‌شود.هنوز گفت و گوی من و آن زن ادامه دارد که «یانیس» هم از راه می‌رسد، پسری جوان که خودش را 22 ساله و دانشجوی دندانپزشکی معرفی می‌کند.از وی درباره ارادتش به سیدالشهدا(ع) می‌پرسم که می‌گوید: عشق به امام حسین(ع) در قلب من انتها ندارد وهمیشه درروحم علاقه‌ای آتشین نسبت به ایشان احساس می‌کنم.وی ادامه می‌دهد: من هرگز کرامت امام حسین(ع) را نسبت به خودم فراموش نمی‌کنم، بگذارید شرح ماجرا را بگویم. سه سال پیش به بیماری ناشناخته‌ای دچار شدم که همه پزشکان تظاهرات بیماری ام را سرطان تشخیص دادند، مدت ها در بستر بیماری بودم وهمه امیدها نسبت به بهبودم به صفر رسیده بود. یادم هست مصادف با ایام محرم باز هم در بیمارستان بستری شدم، مقابل بیمارستان تکیه‌ای بود که عزاداری امام حسین(ع) در آنجا برگزار می‌شد. یک روز همراه یکی از بیماران که نمی‌دانست من مسیحی هستم، بدون مقدمه به من گفت چرا به امام حسین(ع) متوسل نمی‌شوی و شفایت را از ایشان نمی‌خواهی؟ بیمار ما شفا گرفت.

«یانیس» ادامه می‌دهد: نمی‌دانم چرا، ولی ترجیح دادم نگویم که مسیحی ام و بی اختیار دلم شکست و با خودم گفتم امام حسین، امام مسلمانان شیعه است و مسیحی را چکار با مسلمانان؟ اما همین قدر بگویم که در این فکر و خیال ها خوابم برد. در عالم رؤیا مردی مهربان و نورانی به سراغم آمد و من را به اسمم صدا کرد. پرسیدم شما که هستید که در جوابم گفت؛ من متعلق به همه انسان ها هستم من تنها امام شیعیان نیستم. آن وقت به من اشاره کرد که برخیز. گفتم نمی‌توانم و باز تکرار کرد برخیز «یانیس» که آنچه در دل داشتی برایت مقرر شد.
این جوان مسیحی در حالی که اشک پهنه صورتش را پرکرده، تصریح می‌کند: از خواب پریدم و احساس شعفی ویژه داشتم، خودم را حرکت دادم و سبکی زیادی را حس می‌کردم. حال خوبی داشتم و واقعا به عنایت امام حسین(ع) شفا گرفته بودم.
«یانیس» ادامه می‌دهد: یک روز پس از آن ماجرا از بیمارستان مرخص شدم در حالی که هیچ اثری از بیماری در من نبود وهمه پزشکان از این اتفاق شگفت زده بودند. از آن روز تاکنون محرم‌ها عزای سیدالشهدا(ع) در این خانه برپا می‌شود و نذری می‌دهیم.

مادر «یانیس» نیز که عشق واعتقاد خاصی به امام حسین(ع) دارد، می‌گوید: هر سال شب عاشورا نذری شله زرد می‌پزم و همسایگان محله نیز به من کمک می‌کنند، نذری‌ها را میان دسته‌های عزاداری که در میدان هفت تیر تجمع می‌کنند توزیع می‌کنیم.
از «یانیس» و مادر مهربانش خداحافظی می‌کنم تا در فرصتی کوتاه به یکی از هیأت های مخصوص مسیحیان در ایام محرم سری بزنم.

*پرده سوم؛ هیات ثارا... مسیحی‌هایکی از نکته‌های جالب توجه در همنوایی ارامنه با شیعیان در عزای امام حسین(ع) تشکیل هیات ثارا... است که در آن 700 عزادار از اقلیت هاى مذهبى مسیحى و زرتشتى، زیر چادر هیأت گرد هم می‌آیند و در عزادارى سالار شهیدان به سینه‌زنى می‌پردازند.
ادموند طوفانیان یکى از مؤسسان و بانیان این تکیه می‌گوید: در سال هاى گذشته، جوانان و نوجوانان ارمنى به اتفاق دوستان مسلمانشان به هیأت هاى مذهبى مسلمانان می‌رفتند. آنان در دسته‌ها و تکایاى شیعیان سینه‌زنى می‌کردند و بسیارى از اعضاى هیأت نمی‌دانستند که جوان مسیحى کاتولیکى در کنارشان براى امام آنها سوگوارى می‌کند. اما در سال 1378 باخبر شدیم حدود چهارصد نفر از جوانان ارامنه در این مراسم شرکت می‌کنند. از همان سال بر آن شدیم هیأتى راه بیندازیم و خیل جوانان مسیحى علاقه‌مند امام حسین (ع) را گردهم آوریم.
وى در خصوص مشکلات این طرح می‌گوید: ابتدا طرح ما ابهام زیادى بین جامعه ارامنه و حتى مسلمانان به وجود آورد. پس از توجیه آنان در خصوص اهداف راه‌اندازى هیأت، تکیه ثارا... را در مرکز شهر برپا کردیم.

وى در خصوص استقبال مردم می‌افزاید: خیلى از مسلمانان پس از شنیدن این خبر خوشحال شده و براى تأسیس هیأت، تمایل نشان دادند. اما نکته جالب توجه در برگزارى مراسم عزادارى این هیأت، حضور واعظ مسلمان است. معمولاً وعاظى به این هیأت دعوت می‌شوند که به شرح فرهنگ عاشورا و اهداف انسانى امام حسین(ع) می‌پردازند.برگزارى مراسم، مانند مسلمانان است. مداح، نوحه می‌خواند و جمعیت زیادى که زیر چادر گرد هم آمده‌اند، پس از سینه‌زنى، زمانى که میدان هفتم تیر در مرکز شهر ازدحام خود را از دست داده، به شکل دسته عزادار از چادر بیرون می‌آیند. جمعى از عزاداران در بیرون چادر به انتظار ایستاده‌اند. جوان بلندقامتى که علامت را به دوش می‌کشد، بى‌قرار دست بر طاق شال ها می‌کشد.نوجوانان کتل‌ها و پرچم ها را برمی‌گیرند و چند گام پیشتر می‌ایستند. هر سال بر شمار مشتاقان امام حسین(ع) افزوده می‌شود. در این بین که جمعیت داخل چادر، سینه‌زنى و نوحه‌خوانى جمعى را آغاز کرده‌اند، با هم‌آویى تک‌خوان از چادر بیرون می‌آیند و در صفوفى منظم راهشان را در خیابان بهار شیراز، مرکز اقلیت هاى دینى، پیش می‌گیرند. زنان نیز در پى دسته روانند و سینه زنان با هیأت حرکت می‌کنند. پس از مراجعت دسته به هیأت ثارا... عزاداران نذری‌های هموطنان مسیحى‌شان را میل می‌کنند.
طوفانیان در این‌باره می‌گوید: چاى، قند، برنج، گوشت و تمامی هزینه‌هاى هیأت را مسیحیان علاقه ‌مند به امام حسین(ع) تأمین می‌کنند. از سال 1379 نام هیأت در فهرست تکایاى عزادارى تهران ثبت شده است و هر سال بر شمار عزاداران افزوده می‌شود.

منبع : مشرق



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 6:21 عصر روز چهارشنبه 94 شهریور 18


کتاب «طوبای کربلا» شامل سخنان عارف و سالک طریق الهی، میرزا اسماعیل دولابی درخصوص عنایات امام حسین(ع) به اولیای خداست. یکی از مباحث این  کتاب به بیان ثواب روضه و گریه بر امام حسین(ع) پرداخته است که ما آن را برای عاشقان این امام همام بیان می‌کنیم. 

روایات مختلفی درباره ثواب روضه و گریه بر امام حسین(ع) وجود دارد که به اختصار در ادامه می‌آید:

الف ـ شیخ جلیل، ابن قولویه قمی از ابن خارجه روایت کرده است: روزی خدمت امام صادق(ع) بودیم، از حضرت امام حسین(ع) یاد کردیم، امام صادق(ع) بسیار گریست، آن گاه فرمود: امام حسین(ع) فرمودند: من کشته گریه و زاری هستم، هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‌کند مگر آنکه گریان می‌شود.

* گریاندن و اشک ریختن در سوگ امام حسین(ع) موجب بهشتی شدن افراد می‌شود

ب ـ شیخ طوسی و شیخ مفید از ابان بن‌تغلب روایت کرده‌اند که امام صادق(ع) فرمود: آه‌های سوزان و اندوهناک برای مظلومیت ما «تسبیح»، اندوه برای امر ما «عبادت» و پوشاندن اسرار ما از بیگانگان «جهاد در راه خدا» است، همچنین فرمود: واجب است که این حدیث با آب طلا نوشته شود.

ج ـ به سند معتبر از ابوعماره منشد (شعر خوان) روایت شده است:

روزی حضور امام صادق(ع) شرفیاب شدم، حضرت فرمود: شعری در مرثیه امام حسین(ع) به آن روشی که بین خودتان مرسوم است بخوان.

همین که شروع کردم به خواندن، حضرت گریان شد. من مرثیه می‌خواندم و آن بزرگوار می‌گریست تا آنکه صدای گریه از منزل آن حضرت بلند شد و صدای گریه زن‌ها نیز از پشت پرده برخاست. وقتی روضه تمام شد، حضرت فرمود: هر کس در مرثیه امام حسین(ع) شعری بخواند و پنجاه نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب می‌شود، هر کس ده نفر را بگریاند بهشت بر او واجب می‌شود، هر کس یک نفر را بگریاند بهشت بر او واجب می‌شود و هر کس مرثیه بخواند و خود بگرید، بهشت بر او واجب می‌شود و هر کس خود را به صورت گریه کننده درآورد بهشت بر او نیز واجب خواهد شد.

د ـ جناب میرحامد حسین نقل کرد که محمد بن سهل، یارکمیت گفت: من و کمیت در ایام تشریق بر امام صادق(ع) وارد شدیم، کمیت به امام عرض کرد: فدایت شوم! اجازه می‌دهید چند بیت شعر در محضرتان بخوانم؟ حضرت فرمود: این ایام، عزیز و محترم است (کنایه از آنکه خواندن شعر در این ایام شایسته نیست) کمیت عرض کرد: این اشعار در حق شما است. حضرت فرمود: بخوان و فرستاد اهل بیتش را حاضر ساختند که آنها هم بشنود، آنگاه کمیت اشعار خود را خواندن و حاضران بسیار گریستند، امام صادق(ع) دست‌های مبارکش را بلند کرد و گفت:

«اللهم اغفر کمیت ما قدم و ما أخّر و ما أسّر و ما اعلن و اعطه حتی یرضی؛ بارالها! گناهان گذشته و آینده کمیت را و گناهانی که آشکار و نهان انجام داده بیامرز و به او ببخش و به او عطا کن تا راضی شود.

* حتی مردم عصر جاهلیت هم قتال در ماه محرم را حرام می‌دانستند

ه ـ شیخ صدوق از ابراهیم بن ابی محمود، روایت کرد که حضرت رضا(ع) فرمودند:

محرم، ماهی است که اهل جاهلیت، قتال در آن ماه را حرام می‌دانستند؛ اما این امت جفاکار، خون ما را در آن ماه، حلال دانستند و هتک حرمت کردند و زنان و فرزندان ما را در آن ماه، اسیر کردند و آتش در خیمه‌های ما افروختند و اموال ما را غارت کردند و حرمت حضرت رسالت را در حق ما رعایت نکردند. مصیبت روز شهادت امام حسین(ع) دیده‌های ما را مجروح کرده و اشک ما را جاری ساخته است و زمین کربلا تا روز قیامت وارث اندوه و بلای ما است، پس بر مثل حسین(ع) باید بگریند گریه کنندگان. همان گریه بر آن حضرت، گناهان بزرگ را فرو می‌ریزد.

سپس حضرت فرمودند: همین که محرم می‌شد، کسی پدرم را خندان نمی‌دید و تا دهم محرم، اندوه و حزن پیوسته بر آن حضرت غالب می‌شد. وقتی روز عاشورا می‌رسید، آن روز، روز مصیبت و گریه او بود و می‌فرمود: امروز، روزی است که حسین(ع) کشته شد.

و ـ ابوقولویه قمی، به سند معتبر از ابوهارون مکفوف روایت کرده است: خدمت امام صادق(ع) مشرف شدم، حضرت فرمود:

برای من مرثیه بخوان.

من شروع کردم به خواندن مرثیه. حضرت فرمود: نه این طور؛ بلکه چنان بخوان که نزد خودتان متعارف است و کنار قبر امام حسین(ع) می‌خوانید. من نیز خواندم. حضرت گریست من ساکت شدم، حضرت فرمود: بخوان. من خواندم تا آن اشعار را تمام کردم. حضرت فرمود: باز هم برای من مرثیه بخوان. من این اشعار را خواندم:

یا مریم قومی و اند بی مولاک

و علی‌الحسین فاسعدی ببکاک

پس حضرت گریست و زن‌ها هم گریستند. وقتی آرام گرفتند، حضرت فرمود: ای ابوهارون! هر کس برای حسین(ع) مرثیه بخواند و ده نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب می‌شود. پس یک یک از ده کم کرد تا آنکه فرمود: هر کس مرثیه بخواند و یک نفر را بگریاند، بهشت برای او واجب می‌شود، سپس فرمود: هر کس امام حسین(ع) را یاد کند و خود گریه کند، بهشت بر او واجب می‌شود.

* آن گونه بر حسین(ع) می‌گریم که آثار مصیبت در من آشکار ‌شود

ز ـ به سند معتبر از مسمع روایت شده است: امام صادق(ع) به من فرمود: ای مسمع! آیا توجه به زیارت قبر امام حسین(ع) می‌روی؟ من عذر آوردم که با توجه به دشمنان زیاد، برای انجام چنین کاری، ایمنی ندارم.

فرمود: آیا مصائب آن بزرگوار را به یاد می‌آوری؟ عرض کردم: آری! آن گونه می‌گریم که آثار مصیبت در من آشکار می‌شود.

حضرت فرمود: به درستی که تو از آنانی که زاری می‌‌کنند برای ما، شاد می‌شوند برای شادی ما، اندوهناک می‌شوند برای اندوه ما، خائف می‌شوند برای خوف ما و ایمن می‌شوند برای ایمنی ما؛ به زودی خواهی دید که پدرانم هنگام مرگ نزد تو حاضر شوند و به ملک‌الموت درباره تو سفارش کنند و به تو از فرزند خویش مهربان‌تر باشند. آنگاه حضرت گریست و من نیز گریستم.

 

 



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 12:16 صبح روز چهارشنبه 94 مرداد 28