سفارش تبلیغ
صبا ویژن


متن روضه حضرت زهرا از لسان استاد حاج مهدی توکلی (دیدار عمر و ابو - متن سخنرانی و روضه استاد حاج مهدی توکلی


 

متن روضه حضرت زهرا از لسان استاد حاج مهدی توکلی (دیدار عمر و ابوبکر با حضرت)

 

آیا تا حالا مریض داشتید؟ همسایه ها اومدن خانه امیرالمومنین عیادت حضرت زهرا و وقتی داشتن از خانه بیرون می رفتند گفتند این خانوم دیگه از این بستر بلند نمیشه. بخاطر این روزهای آخر بی بی وصیت هاش رو میگفت. خلفا گفتند ما هم بریم عیادت. چون در مدینه پیچیده بود که بی بی روزهای آخرشه. گفتند ما هم بریم یک دلجویی بکنیم اما بی بی قبول نکرد. خوب سخته کسی که به شما ظلم کرده سخته قبولش کنی. آخر اومدند امیرالمومنین رو واسطه کردند. گفتند علی جان دختر پیغمبر رو حرف شما حرف نمی زند. امیرالمومنین هم به خاطر شرایط به حضرت زهرا فرمودند دختر پیغمبر اینا من رو واسطه کرده اند و از من خواسته اند این ملاقات رو هماهنگ کنم. بی بی فرمودند علی جان البیت بیتُک و القره عمتُک. یعنی خانه خانه توست و این زن آزاده هم کنیز توست. در رو باز کرد امیرالمونین و آنها آمدند بالاسر فاطمه نشستند و بی بی روش رو از اونها برگردوند. هر چی صداش زدند یک کلمه هم جواب اینها رو نداد. آخر به امیرالمومنین فرمود علی جان از اینها بپرس تا حالا شنیده اند که پیامبر فرموده فاطمه بضعت منی؟ فاطمه پاره تن من است. هرکی فاطمه رو اذیت کنه منو اذیت کرده؟ هرکی منو اذیت کنه خدا رو اذیت کرده؟ گفتند ما این رو به کرار شنیده ایم. تا این رو گفتن شنیدیم صدای ناله فاطمه بلند شد. گفت خدایا تو شاهد باش اینها پهلوی من رو شکستن. بچه من رو کشتن. تا زنده ام با اینها حرف نمیزنم و در محکمه عدل الهی اینها رو میبینم. اینها هم دیدن اوضاع اینطوری شد بلند شدن رفتن. همینکه رفتن یک نگاه مظلومانه ای به امیر المومنین کردن و فرمودن علی جان نگذاری اینها در تشییع جنازه من حاضر بشن. راضی نیستم اینهایی که بر من ظلم کردن در تشییع جنازه من حاضر بشن. اسماء آب میریخت در زیر نور مهتاب و علی آروم آروم از زیر لباس میشست. چه غربتی داشت اون شب. بچه های علی هم وایسادن دارن نگاه میکردند. همش امیرالمومنین میگفتند بچه ها آرام گریه کنید. زینب آرام گریه کن. بچه ها هم آستین در دهان گرفته بودند تا صدای نالشون بلند نشه. اما اسماء میگه یک جا دیدم امیرالمومنین دست از غسل کشید، سرش رو گذاشت روی دیوار های های گریه کرد. گفتم آقا جان شما به همه میگید آروم گریه کنند خودتان بلند بلند گریه میکنید. گفت اسماء الان دستم رسید به بازوی ورم کرده زهرا. حالا میفهمم چرا شب ها خوابش نمی برد. می خوایم بگیم علی جان هم غسل دادی هم کفن کردی و هم دفن کردی. اما جات خالی بود کربلا اسب هاشون رو نعل تازه زدن، روی بدن پسرت دواندن

و صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوه 

 

 



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 12:18 صبح روز چهارشنبه 94 مرداد 28