سفارش تبلیغ
صبا ویژن


متن روضه حضرت رقیه استاد مهدی توکلی - متن سخنرانی و روضه استاد حاج مهدی توکلی


متن روضه حضرت رقیه استاد مهدی توکلی:  

امروز میخوام ببرمتون دمشق در خانه سه ساله ابی عبدالله خیلی این دختر شبیه به فاطمه بوده.رقیه به زنی میگویند که در دین خیلی ترقی کرده و به مقامات عالیه رسیده. رقیه از ترقی است. اقرا ورقع . این را در قیامت میگویند. میگویند قرآن بخوان و بالا برو و تعداد درجات بهشت هم به اندازه تعداد آیات قرآن است. رقیه هم یعنی یک زنی که خیلی درجه اش عالی است. نگاه نکنید سه ساله است. خیلی آبرو دارد. آخه شما میدونید که بزرگی به سن نیست. عیسی بن مریم در گهواره میگفت من پیغمبرم و اطاعت من واجب است. یعنی یک نفر پروفسور هم بود باید از او اطاعت میکرد. اصلا به سن نیست چند ساعت بود به دنیا آمده بود و میگفت قال انی عبد الله اتانی الکتاب وجعلنی نبیا. نمی گفت من پیغمبر میشم. بلکه میگفت پیغمبر شده ام. آیه قرآن است. حالا میخوام امروز ببرمتون در خانه نازدانه ابی عبدالله. فاطمه سه ساله. خیلی هم شبیه مادرش فاطمه است. اولا این دختر سیلی خرده است.همونطوری که مادرش فاطمه سیلی خورد. این دختر تازیانه خرده است. این دختر کتک خرده است. در فراق باباش انقدر گریه کرد تا از دنیا رفت. مثل فاطمه است چون فاطمه هم در فراق پدرش انقدر گریه کرد تا از دنیا رفت. اصلا هرچی بگم شباهته دیگه. شبانه به خاکش سپردند. آقایون تشییع جنازه اش روز نبوده پس شبیه مادرش فاطمه است. شمایل او هم شبیه مادرش حضرت زهراست. تو خرابه هم هر وقت میخواست راه بره یک دست به دیوار می گرفت. فاطمه سه ساله است. امشب خوب جایی شما را میبرم. من اینجور روضه می خونم. همه شما ها شنیدید دختر اینجوریه اگه مادرش هم اذیتش کنه میگه شب که بابام اومد خونه بهش میگم. بزار بابام بیاد. دختر اصلا باباییه . درد دلش رو به بابا میگه. تا باباش می یاد میگه کجا بودی مادرم از صبح اینجوری کرد، اونجوری کرد. شروع میکنه با پدر درد دل کردن. حرفاش رو به پدر زدن.

چی می خوام بگم؟ هر چی تو خرابه شام این دختر رو اذیت میکردن میگفت شب به بابام میگم. بزار بابام بیاد.این دختر آرزوش اینه که باباش رو ببینه و صورتش رو بهش نشون بده. بگد صورتم سیلی خورده. پاهای پر آبله رو به پدر نشون بده، بدن کبود رو . میگن وقتی اومد تو خرابه دیگه آروم نداشت. یک پارچه صدا میزد بابا. من نمیدونم زینب چکار کرد اما این دختر خوابش برد. همینکه خوابش برد از خواب پرید. گفت عمه بابام الان اینجا بود. منو بغل کرد. صورت منو بوسید. من بابامو میخوام . بابام کجا رفت. اینجا میگن 84 زن و بچه بیدار شدن با این بچه بلند بلند گریه کردند. صدا رسید به آسمان. یه وقت نانجیب از خواب بیدار شد گفت چه خبره خرابه؟ . گفتن بچه های حسین بیدار شدن و بهانه بابا گرفتن. گفت سر باباشون رو ببرید ساکت میشن. همینکه سر رو جلوی این دختر گذاشتن همینکه روپوش رو زد کنار و چشمش به سر افتاد ... هر دختر یتیمی همینکه بهانه بابا بگیرد او را با عروسک آرومش میکنن.دلها بسوزد برای دختری که سر بریده بابا او را ساکت کرد. گفته بود اگه بابامو ببینم صورتم رو نشونش می دم ، پاهای پر آبله ام رو بهش نشون میدم. تا باباش رو دید گفت بابا وضع تو از من بدتره. تو رو بیشتر از من اذیت کردن. دیگه از خودش نگفت. گفت بابا کی رگهای گردنت رو بریده؟ من الذی قطع وریدک؟ من الذی خضبک بدماءک؟ کی تو رو به خون خودت خضاب کرده؟ من الذی ایتمنی علی صغر سنی؟ کی منو تو این خردسالی یتیم کرده؟ یه وقت دیدن این دختر خم شد. این لبها رو گذاشت روی رگهای بریده بابا سر از یک طرف افتاد، رقیه از یک طرف وسلی الله علیکم یا اهل بیت النبوه



نویسنده : خادم اهل بیت » ساعت 12:11 صبح روز چهارشنبه 94 مرداد 28